اینهم بخشی زیبا از کتاب انتظار مکتب اعتراض نوشته بزرگ مرد عصر،دکتر علی شریعتی:

این اصل کلی را عرض کنم، نه به عنوان فردی مذهبی که به دین و مذهب خودش تعصب می‌ورزد و از پایگاه اعتقادات خویش مسائل علمی و تاریخی را تحلیل می نماید، بلکه به عنوان یک معلم بی‌طرف تاریخ ادیان، که هر کس و با هر مذهبی ـ اگر فقط با چشم منطق علمی به مذاهب بنگرد ـ به این نتیجه خواهد رسید، که هیچ مذهبی در تاریخ بشر، به اندازه‌ی اسلام میان واقعیت موجود و حقیقت نخستینش فاصله پیدا نکرده است.
درمذاهب دیگر می‌توان اصطلاح «انحراف» را به کاربرد و گفت که بسیاری عناصر دخیل در آن وجود دارد و بسیاری از عناصر اساسی‌اش فراموش شده است. اما در اسلام، این تعبیر، تعبیر دقیقی نیست و تعبیر دقیقش سخن حضرت امیر است که فرمود: لبس الاسلام لبس الفر و مقلوبا. «جامه‌ی اسلام به مانند پوستین وارونه پوشیده شده است.»
در مذاهب دیگر می‌شود گفت که بعد از دوره‌ی نبوت پیغمبرشان، جامه‌ی دینشان را وارونه تنشان کرده‌اند. اما در اسلام، به جای عبا و قبا وردا، پوستین به کاررفته است. به خاطر این که پوستین تنها جامه‌ای‌ست که میان رویه و آسترش نهایت زیبایی و نهایت زشتی است. و باز در اسلام، از میان مذاهب مختلف ـ یعنی تلقی‌های گوناگونی که ازآن شده است، درتشیع بیش از همه، میان «آن‌چه بوده» و «آن‌چه هست» فاصله است؛ فاصله‌ای در حد دو طرف متضاد، به صورتی که تشیع نخستین ـ و همچنین تشیع تاریخ اسلام پیش از این سه چهار قرن اخیر ـ از نظر برداشت فکری و عقلی، جبهه‌ی مترقی اسلام، و از نظر مبارزه‌ی اجتماعی و نقش و رسالت تاریخی، عمیق‌ترین، متعهدترین، قاطع‌ترین و انقلابی‌ترین جناح‌های اسلامی بوده است. و از میان همه‌ی عقاید شیعی و اصولی که این مذهب را مشخص می‌کند، اعتقاد به «آخر الزمان» و «غیبت» و «منجی موعود»، دریک کلمه می توان گفت «اصل انتظار»، بیش ازهمه‌ی عقاید دیگر، میان آن‌چه که بوده (و حقیقت این فکر است) و آن‌چه که هست، تضاد و تناقض وجود دارد. به طوری که برای خیلی از هم‌فکران من که روشنند و مترقی و آگاه، تعجب‌آور بود که چگونه من، با طرز فکری که از نظر اجتماعی دارم، مسأله‌ی «انتظار را مطرح کردم و درباره‌اش صحبت می‌کنم....