انگارهمین دیروز بود که در کوچه پس کوچه های خاکی روستا؛هراسان میدویم

پراز وحشت پسربچه ای رویا پرداز

که قدری هم بچه ننه بود و لوس

همیشه میدانستم بادیگران فرق دارم

نه در سمت پیشرفت و نبوغ

بلکه درسمت حقارت و کم روئی

همواره بر پشتم سوار شدند ودر نهایت من متهم بودم