برای انکه بودن را درک کنیم باید بدانیم چرا هستیم و هدف غائی و نهائی  کجاست
در این راه بهترین وسیله کمک، استفاده از حکت و فلسفه هست . در چند قسمت برداشت خودم را از این موضوع بیان خواهم کرد:
ممنون میشوم در بحث مشارکت کنید:
مفهوم حکمت در میان فلاسفه و حکمای یونانی و مسلمان کاربرد گسترده ای داشته و معانی منتعددی دارد

حکمت گاه به معنای علم و مترادف با علم و دانش مطلق بکار رفته و بر تمام علوم و فنون و هنرها اطلاق شده است

و گاه به معنای خاص و به منزله فلسفه و دانشی تلقی شده است که حقایق هستی را در حد امکان و توانائی فهم بشر روشن می سازد

گاه به معنی اخص و منترادف با بخشی از فلسفه ، یعنی حکمت نخستین و الهیات امده  است

و گاهی به منزله فضیلت قوه ناطقه بکار رفته است

این هم تقسیم بندی حکمت:
1- حکمت مشاعی
2- حکمت اشراق
3- حکمت متعالیه و شاید همان حکمت کلامی!!!
4- تصوف و حکمت انسی
اینها را نوشتم را بگویم بر اساس نظر پیروان حکمت متعالیه ، انسان دارای دو بعد است:
1-  بدن یا همان نشئه ظاهره ملکیه دنیویه
2- نفس با همان نشئه باطنه غیبیه که متعّلق به عالم دیگر است
بنا به نظر امام خمینی ساحت جسم و یا همان مقام دنیا، تحت اسم الرحمن  
و ساحت نفس و یا همان مقام آخرت تحت اسم  الرحیم  است.
به اعتقاد امام خمنینی بدن قشر است و درحقیقت انسانیت انسان مدخلیتی ندارد
این بدن با انکه  قبر ادمی است اما دارای قداست ومنزلت خاصی است چرا متاثر از نعمت رحت رحمانیه و بلکه رحمت رحمتیه پروردگار است
در واقفع داستان عرفان اسلامی به خصوص مکتب عرفانی خراسانی، گرفتار شدن روح ادم درکالبد جسم است
روحی که طالب ان است تا بار دیگر به ماوا ، منزل و جایگاه اصلی خود بازگردد