وقتی می نویسم و به قول قدما قلم بدست می گیرم

دنیایم عوض میشود

شاد میشوم

کلمات فشار شدیدی را بر ذهنم وارد می کنند

انگار همه از هم سبقت می گیرندتا زودتر نوشته شوند

دلتنگ نوشته شدن هستند

قلم بی اذن من بر روی کاغذ می لغزد

و انگشتان دستم بی اختیار دکمه های صفحه کلید را فشار می دهند

باور کنید خودم هم مسخ دیدن این حالت میشوم

آرام آرام کلمات در کنار هم جملات را می سازند

و در یک چشم بر هم زدن ، متنی میشوندکه لااقل خودم دوستش دارم

لذت میبرم

از اینکه این همه کلمه و جمله و متن در ذهنم ساری و جاریست

دلشاد میشوم که میتوانم آنچنان که دوست دارم ، بنویسم

نوشتن بهانه ای شده تا عمق و ژرفای کلمات رابیشتر درک کنم

کلمه مقدس است

اما خیلی وقت ها کلمات به تنهائی ،کاربردی ندارند

این جمله هست که گاها معنای کلمه را هم عوض می کند

کاش روز ی برسد که به هر آنچه می نویسم

عمل هم بکنم

خدا جون متشکرم از این لطف بی بدیلت

نوشتن

نوشتن

نوشتن

بی همتا ترین عشق من