با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام
طاقتِ فرسوده گیم هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنیم

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
منتظر لحظه ی توفانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
ها ... به کجا می کشی ای خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام

سروده غزل سرای بزرگ معاصر: استادمحمدعلی بهمنی