ذهنم را می کاوم

برای دوباره بودن

برای دوباره شدن

باید از کینه ها خود را خالی کنم

باید خانه تکانی کنم

باران بارید و مرا شرمنده خودش کرد

باران آمد با صدای دلنشینش

گرچه چون همیشه فرصت دیدار کم بود

اما آمد و هنوز در کوچه های شهرم جای پایش را میشود دید

باران آمد با شکوه همیشگیش

با رویائی وروانی جاویدانش

بوی خاک باران خورده فضای شهر را پر کرده

اینجا کویر است و باران با بوی خاک همراه

زیباست آمدن ناز بانوی من ، باران پر بار و خوش قدم