دلم آرام نیست

طوفانی هم نیست!!!

اما لذتی نمی برم

از هیچ چیز و هیچ کس و هیچ اتفاقی!!!

دچار روز مرگی شده ام

کارهای تکراری

آدم های تکراری!!!

متعجب میشوم از آدم هائی که با هر اتفاقی به عرش می رسند

ویا با هر تلخ کامی به فرش میخورند!!

درکشان نمی کنم

نمی فهمم شان

نه حالا

و نه در گذشته

احساس ناخوشایندیست

راه حلی دارید!!!!!؟؟

بخدا ناشکری نمی کنم

خوب خوبم

خداراشکر زندگیم می گذرد

کسالتی هم ، هی نیست

اگر هم هست ، قابل تحمل است!!!

اما دلم شاد نیست

شاد نیستم

شاید دلزده هستم

از خودم

از کارم

از اوضاع کشور

از وضعیت مردم

دلم خوش نیست ، غمگینم