متن شعر : خانه دوست کجاست

در فلق بود که پرسید سوار، آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شبها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت ، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل     
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بر دارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟

سروده ای زیبا از شاعر بزرگ معاصر: سهراب سپهری

  • برباد رفته

دلت را خوش نکن این راه بن بست است

دلت که هوائی باشد

ماندنت هم بی فایده است!!!

دل در گروی دنیای دیگری دارم

شاید چون اهل این دنیا نیستم

شاید چون نمیتوانم کارآمد و کارا باشم

هوائی هستم

به حد جنون بیزارم از تو ای دنیا

بی فایده است

تلاشیست پوچ

الکی خودم را دلداری می دهم که خوب می شود

چه خوب شدنی

هر روز بدتر از دیروز

دلت را خوش نکن این راه بن بست است!!

  • برباد رفته

ذهنم درگیر است

دنیا از دید من ، واگویه فداکاریست در داخل اطاق های که نیمه تاریکند!!!

و یا اشرافیت است در اطاق هائی که در و پیکری ندارد و همه جایش درب است و پنجره!!

و با لوسترهائی پرنور و با مخلوطی از نور سفید و زرد ، روشن شده است

دنیا غروب پائیزی است در روستا

که با ذیق وقت باید شلغم بکنی و بشوئی و ببری خانه

تا شب غذای گوسفندانت آماده باشد

دنیا بوی تند روغن مینی بوس است

برای پسرکی که با تردید دست مادرش را گرفته و سوار بر مینی بوس به خانه می رود

دنیا ناداری پدر است

کارگری پدر است در معدن

دنیا طعم تلخ بی پولیست

دنیا اشک و قهر زن همسایه است از خیانت شوهرش

دنیا صدای اره برقی است که مدام پسر بچه را بکار فرا می خواند

دنیا بغض من است

پر از حسرت

پر از ترس

خاطراتی محو و گنگ از گذشته ای بی فروغ

دنیا مهربانی بیش از حد من است تابدان حد ، که احمق فرضم می کنند!!!

دنیا خواستن همه چیز برای خودت است در ناداری دیگران

دنیا چادرشبهای بزرگ و پرباریست که خاله ام برسر می گذاشت و الان هیچ کدام از دیسک های کمرش سالم نیستند و من جرات دیدنش را ندارم چرا که میترسم از دستش بدهم . میترسم  ومیترسم!!!

دنیا مغلطه متلک های است که خواهرم را به بردگی برد

دنیا هفت رنگ هزار پیشه ای است که همه عمر در پی آن میدوی و هیچوقت هیچ نداری!!!

دنیا سوگلی سلاطین و مایه دارهاست

دنیا کعبه آمال همه آنان است که گمان دارند می فهمند

دنیا خانه عشق دغل کارانیست که با دروغ همه چیز دارند

و کو آخرتی که بخواهند پاسخ گوی دروغ هایشان باشند

دنیا بازار مکاره آدم هائیست که مردم را با ترس از جهنم ، فریب میدهند تا استثمار کنند

دنیا بساط هزار رنگی است که من هنوزم که هنوز است درکش نکرده ام که هیچ

با او کنار هم نیامده ا م

راستی پس از مزگ چه خواهدشد؟

واقعا مرگ گذرگاهسیت برای رد شدن؟

و یا پایانیست بر درد و آلام؟

ذهنم درگیر است

  • برباد رفته

متن شعر : حال من خوب است

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم 

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم 

میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم

شاعر : مهدی فرجی

  • برباد رفته

کارگاه و کار و کارافرینی - من کمک میخواهم کمک

اقا 40 سال از خدا سن گرفته و چهار نفر دیگر( زن و سه فرزندش) را هم معطل خودش کرده

عرضه و توان کاسبی را ه ندارد

یک کارگاه سیصد متری و سی صد میلیون سرمایه

نمی تواند حداقل ها را در  بیاورد

کاریابی و طراحی و اماده کردن کار با من

ساختن و نصب کار با ایشان(البته کار  را کارگران می سازند ونصابها نصب می کنند)

پول را هم من باید بگیرم بدهم ایشان خرج کنند

شریک هم هستند!!! پنجاه پنجاه

جالب است نه؟

خداوکیلی اگر از دوستان کسی اطلاعات خوبی درباره کسب و کارهای کوچک دارد

ممنون میشوم راهنمائیم کند

حرف هم بزنم میشود مایه دلخوری و ازردگی ایشان

عجب جای عجیب و غریبی است

صدبار تا حالا اندیشیده ام که تعطیل کنم بروم دنبال دنیای خودم!!!

دلم  نمی اید چهار ویا پنج خانه وار را بیکار کنم

از ان طرف هم با همه زحمات ومشقات موجود

چیزی گیر من نمی اید که هیچ از جیب هم باید بگذارم

کسی هست همفکری کند

راهنمایم باشد

اقا بخدا به پیر و به پیغمبر گیر افتاده ام

میان خودم ودلم

کاشکی یکی قدم بگذارد وسط و کمک حال من شود

کاشکی

  • برباد رفته

متن ترانه : یعنی درد

درد یعنی غم داری و بخندی و به روت نیاری
درد یعنی دورت شلوغه و کسی نداری
درد یعنی تو خاک خودت غریب دیاری  

درد یعنی شرمنده ی سفره ی بچه هاتی
درد یعنی بدهکار عمر و لحظه هاتی
درد یعنی دلتنگ دلیل خنده هاتی

من درد مشترکم منو فریاد کن
همدرد اگه نیستی گاهی ازم یاد کن
من از خودم بریدم و به انتها رسیدم و از هر غریب و آشنا پُرم

من درد مشترکم منو فریاد کن
همدرد اگه نیستی گاهی ازم یاد کن
من از خودم بریدم و به انتها رسیدم و از هر غریب و آشنا پُرم

درد نون و درد بی یاری ، دردی که از آشنا داری

درد بی خوابی و بیداری ،واسه فردات

باور اینکه خیلی تنهایی و وصله ی ناجور دنیایی

عمریه بیخودی تو رویایی و خالیه دستات

وقتی که دستِ بسته نشستی و خسته ای
حتی به غصه هات وابسته ای
زندگی تو این شرایط یعنی درد

ترانه سرا و خواننده: رضا صادقی

  • برباد رفته

متن شعر: به زخمام دخیل می بندم

این ترانه گواهیِ فوته، شاعرِ متن پیشِ رو مُرده

بسکه هِی خواب دیده بیداره، بسکه رؤیاشو بالا آورده

این شبیه دعای قبل از مرگ، این شروع یه اختتامیه‌س

شکل آژیرِ قرمزه حرفام، تف به تسلیم، تف به آتش‌بس

ایدز داره فرشته‌ی الهام، تن واژه کزاز می‌گیره

یه سگِ هار توی لپ تاپه، دستای شعرو گاز می گیره

روی مغزم اسید پاشیدن، نفسای مسیح بو می‌ده

دیگه هر حرفِ با پدر مادر، مزه‌ی شاشِ بازجو می‌ده

 تنها هورا کشیدن آزاده! هایل هیتلر! هیتلرِ قدیس!

زنده‌باد وعده‌های توخالی! زنده‌باد کیک! زنده باد ساندیس!

 کانگوروها تو کیسه شون گرگه، مامِ میهن سزارین می‌شه

سوسکا به ریش کافکا می‌خندن، دختری هفت ساله زن می‌شه

من به زخمام دخیل می بندم، باورم نیست که زمین صافه

مرده‌شورم نمی‌بره دیگه، پاپ بی‌خود خداشو می‌لافه

آرزوهامو ارث می‌ذارم، واسه نسلی که شاملو خونده

یه کلیسا نشون بده که تنِ صدتا گالیله رو نسوزونده

گول این چشم منجمد رو نخور! دستای من هنوز هم مُشتن

خوش خیالن اونا که فکر کردن با قپانی ترانه‌مو کشتن 

برای مرگِ اون که با لبخند کتکم می‌زنه عزادارم

من هنوزم به مرگ مشکوکم، من هنوزم تو گور بیدارم

شاعر :یغما گلروئی

  • برباد رفته

معنای عشق و انواع ان - قسمت پنجم

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.

تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و درمورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.

  • برباد رفته

معنای عشق و انواع ان - قسمت چهارم

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر ، دلربا یا معشوق می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.

  • برباد رفته

معنای عشق و انواع ان - قسمت سوم

مطالعه نشان داده است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق تغییر و تحولات چشمگیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد.

در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانواده‌است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجو کردن» پیوند دارد.

هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد.

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود