همایشی برای چاره اندیشی درباره طرح طبقه بندی مشاغل

مثلا نشسته ایم داریم بحث کارشناسی می کنیم

خوب ُ نفس کار خیلی عالیست

اصلا این روش سالهاست در کشورهاپی که به درجات بالای علمی رسیده اند ُ انجام میشود

اما من گمان دارم برای اینکار یک مقدمات وماخراتی لازم است

اول باید نفرات شرکت کننده محدود باشند نه یک جامعه شصت نفره!!!!

دوم باید حداقل یک ماه قبل با اعلان موضوع  ُ زمان و مکان همایش و سرفصل هاپی که مورد بررسی قرار می گیرند را به اطلاع شرکت کنندگان می رسانند.

سوم انکه کارگروه ها را براساس سنخیت و جنیست افراد تنظیم می کنند

چهارم آنکه ابتدا مقالات و سخرانی هاپی درباره موضوع انجام میشود

بعد ا ز ان مباحث اغاز می شود

کنکاش می کنند

تحلیل می کنند

تجزیه می کنند

و در آخر موارد را بعنوان خروجی همایش مکتوب کرده و به تصویب می ر سانند

و از همه مهمتر آنکه دولتمردان و یا سیاست گذارن سعی در عملیاتی کردن موارد تصویب شده و به اصطلاح خروجی همایش را عملیاتی می نمایند

به نظر شما چند تا از شرایط درج شده در این متن برای این همایش اعایت شده است؟

  • برباد رفته

کمی درباره فلسفه - بخش چهارم

مراتب استکمال نفس از نظر امام خمینی(س)

به اعتقاد امام، نفس ولیده ی طبیعت است و با حرکت جوهری از همین عالم شروع به حرکت می‌کند. تعلق نفس و بدن تعلقی ذاتی است و محال است که این دو از یکدیگر جدا شوند. در واقع بدن ماده و نفس صورت آن است و صورت و ماده در وجود با هم متحدّند. البته این به این معنا نیست که بدن و نفس هر کدام وجودی خاص و متباین از یکدیگرند، بلکه هر دو یک وجودند. با این لحاظ که جهت قوّه موجود، بدن و جهت فعلیّت آن نفس نام دارد. ( همان 59-62) موجود طبیعی با حرکت جوهری تدریجاً صعود و تکامل می‌یابد و هرچه که بیشتر صعود کند از طبیعت بیشتر جدا می‌شود و از جسم و از جسمانیت جدا می‌گردد. در نتیجه این ترقی، توجه به عالم غیب بیشتر می‌گردد و نفس از وسایل و آلاتی که برای تقویت جسمانیت و طبیعت است کمتر استعمال می‌کند. این آلات به تدریج و اندک اندک ضعیف می‌گردند تا آن جا که کاملاً از بین بروند. پس هنگامی که جنبه فعلیت که همان نفس است، قوی می‌گردد و مادّه تمام جهات بالقوه خویش را به فعلیت می‌رساند، بدن از بین می‌رود.

وضعیت نفس بعد از فاسد بدن

اما نفس با فساد بدن چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ آیا وی همچنان باقی می‌ماند؟ حق این است که با معدوم شدن بدن، نفس نیز از بین می‌رود؛ چرا که نفس به سبب استفاده و بهره اش از طبیعت و ماده به این نام خوانده می‌شود. حال که بدن از بین رفته نفس نیز از بین می رود. آن چه که باقی می ماند نفس فعلیت یافته‌ای است که اینک عقل نام دارد و موجودی مجرد است؛ در واقع موجودی روحانیه البقاست

مراتب نفس از نظر امام خمینی(س)

امام خمینی اقوال گوناگونی را در باب مراتب و درجات انسان بیان می‌کند. آن چه که از نظر وی مهم است این است که همه تقسیم‌بندی های صورت گرفته پیرامون مراتب انسان اعتباری است. به اعتقاد وی، انسان بنا به اعتباری دارای سه مقام است: مقام ملک و دنیا، مقام برزخ و مقام عقل و آخرت. همه مقامات فوق در انسان کامل به سه شکل جلوه پیدا می‌کند: مقام تعیّنات مظاهر، مقام مشیت مطلقه و مقام احدیت.

به اعتباری دیگر، انسان دارای چهار مقام است: ملک, ملکوت، جبروت و لاهوت. (همان). همچنین انسان می‌تواند مطابق با حضرات خمس دارای پنج مقام باشد: شهادت مطلقه، غیب مطلق، شهادت مضافه، غیب مضاف و کون جامع.

عارفان اسلامی سخن از هفت شهر عشق یا صد منزل و یا هزار منزل بر زبان آورده‌اند و انسان می تواند مطابق آن ها دارای هفت مقام، صد مقام و یا هزار مقام باشد

 

  • برباد رفته

کمی درباره فلسفه - بخش سوم

ادله ی تجرد نفس از نظر امام خمینی

وی برای تجرّد نفس دلایلی را ذکر می‌کند:

دلیل اول: با انحطاط و نقصان قوای جسمانی در اثر گذر زمان، مشاهده می‌کنیم که قوای روحانی و ادراکات عقلی رو به ترقی و استعداد است،  از این نتیجه حاصل آید که قوای ادراکیه عقلیه جسمانی نیست؛ چه اگر جسمانی بودی، چون سایر قوای جسمانی رو به ضعف گذاشتی

دلیل دوم: خواص، آثار و افعال نفس، با خواص، آثار و افعال جسم در تضاد است. یک جسم هیچ گاه بیش از یک صورت را قبول نمی‌کند. به همین دلیل هرگاه که بخواهد صورت دیگری را بپذیرد، بالاجبار باید صورت ابتدایی را پاک و محو کند تا آمادگی پذیرش صورت جدید را داشته باشد. اما نفس می‌تواند در یک لحظه، همه ی صورت های متضاد و متقابل را در خود بپذیرد. همچنین جسم تنها می تواند صورت های متناهی را در خود جای دهد؛ در حالی که در نفس، صورت غیر متناهیه نیز نقش می‌بندد و نیز هر جسمی که صورتی از او زایل گردید، آن صورت در آن بدون سبب مستأنف پیدا نشود، ولی نفس صورت هایی را که از او غیبت می‌کند بی‌سبب خارج عود می‌دهد و این خود دلیلی است بر تجرّد نفس.

رابطه میان بدن و نفس

حال که به تفاوت میان جسم و نفس (روح) معتقد شدیم، باید نحوه ی پیدایش نفس و ارتباط آن را با بدن و تن آدمی بیان کنیم. در میان آراء و اقوال فلاسفه، می‌توان سه قول را در این زمینه مشاهده کرد:

نظر افلاطون در باره تقدم وجود روح بر جسم:

الف) تقدّم وجود روح بر جسم: این نظر، که آن را به افلاطون منسوب داشته اند، معتقد است که روح، جوهری است قدیم که قبل از پیدایش بدن وجود داشته است. این روح از مقام اصلی خود تنزل می‌کند و به بدن تعلّق می‌گیرد.  همان گونه که مرحوم استاد مطهری بیان داشته است، این نظر در واقع یک نظریه «ثنوی» است؛ چرا که روح و بدن را دو جوهر جدا و منفصل از هم تصور کرده است.

همان طور که گفتیم، برای بیان این قول، از تمثیل مرغ و قفس استفاده می‌کنند. طبق این نظر، مرگ عبارت است از رهایی مرغ روح از قفس تن. از این تمثیل، در آثار عارفان و شاعران اسلامی بسیار استفاده شده است. همچنین همان طور که گفتیم، امام در دیوان، چنین رابطه ای را میان روح و تن به تصویر کشیده است. به نظر می‌رسد که امام تحت تاثیر سنت شعری چنین سخنی را به میان آورده است چرا که این نظر با مبانی فلسفی وی، چنان که نشان خواهیم داد، ناسازگار است.

قول ارسطو در باره رابطه ی میان بدن و نفس

ب) معیّت نفس و بدن: این نظر را متعلّق به ارسطو می‌دانند. ارسطو معتقد بود که در نظریه استادش افلاطون، به جنبه ی وحدت و وابستگی روح و بدن توجّهی نشده است. به اعتقاد وی، رابطه ی میان روح و بدن بسی قوی‌تر و عمیق‌تر از نوع رابطه مرغ و قفس است. بنابراین، ارسطو به این نتیجه رسید که رابطه روح و بدن از نوع علاقه بین صورت و مادّه است؛ با این تفاوت که قوّه عاقله، به دلیل آن که مجرد است صورتی با مادّه است و نه در مادّه. مطابق این قول، روح دیگر جوهری قدیم نیست بلکه امری حادث است. بنابراین روح در آغاز کار، قوه و استعداد محض است و هیچگونه علم قبلی برایش حاصل نیست و تمام معلومات و اطلاعات خود را در همین جهان از قوه به فعل می‌رساند.( همان)؛ اما باید توجه داشت که مطابق این نظر، روح از ابتدا روحانی است و نه جسمانی. در واقع نفس روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء است.

رای ملاصدرا درباره رابطه بدن و نفس

ج) تقدّم وجود جسم بر نفس : مطابق این نظر، که ملاصدرا ارائه دهنده و مبتکر آن است، روح محصول حرکت جوهری بدن است. مطابق این نظر، رابطه میان روح و بدن، نه رابطه مرغ و قفس، که رابطه ی میان میوه و درخت است. همان گونه که میوه و شاخ به طور طبیعی در کنار هم زیست می‌کنند، به همان اندازه، روح و بدن نیز ارتباطی مشفقانه و مهرآمیز دارند. درواقع در زمینه بدن است که روح پرورش می‌یابد. اما این بدان معنی نیست که بدن روح را می زاید. حدوث و پیدایش نفس جسمانی و مادی است اما بقاء و استمرارش روحانی و غیر مادی است: النفس جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء.

 نظر امام خمینی در باب رابطۀ میان بدن و نفس

هر سه قول مشهور درباره رابطه میان بدن و نفس در آثار امام خمینی انعکاس یافته و وی بعضاً به نقد آن ها پرداخته ‌است. (معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 60-57). قول مختار امام البته همان نظر ملاصدرا است. یعنی نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است. وی سخن جالبی را از ملاصدرا نقل می‌کند. ملاصدرا معتقد بود که همۀ فلاسفه و حکمای پیشین از قبیل افلاطون و ارسطو قائل به نظریه اخیر بوده‌اند، اما به واسطه ی برخی از کج فهمی‌ها تقیّه می‌کردند و مطابق عقاید عامّه مردم سخن بر زبان می‌آورند.

  • برباد رفته

3- تمرین بهتر و بیشتر خواندن با تند خوانی

نکته مهم و اساسی برای کسانیکه علاقه مند هستند تا با تند خوانی سرعت مطالعه خودرا بالاببرند این است که : خواندن هم یک مهارت است که هر یک ازما در طول عمرمان آنرا اموخته ایم .

متاسفانه  افرادی که اطلاعات درستی از نقش آموزش مهارت خواندن در آینده دانش آموزان داشته باشدُ در مسیر زندگی تحصیلی ما قرار نگرفته اند ُ لذا  مهارت خواندن نقش بسیار کمرنگی  در زندگی اکثر افراد تحصیل کرده جامعه امروزی ما دارد.

در شیوه سنتی که حداقل هم نسل های من  با آن بزرگ شده ُ خواند دارای اشکالات زیر است:

1- تلفظ و لب خوانی

2- کلمه خوانی

2- بازگشت چشم به عقب

3- توقف زیاد بر روی کلمات

4- سرگردانی چشم بین خطوط

5- برگشت چشم به عقب

 و به احتمال خیلی زیاد چند دلیل اصلی دیگر هم دارد .

حالا اگر مصمم به ارتقای سطح مهارت خواندن خودتان هستید ُ بجای سردرگمی در بین سایت های اینترنتی ُ چند راهکار ساده را انجام دهید .

بطور حتم میتوانید در این مسیر ترقی داشته باشید.

کارهاپی که باید انجام دهید عبارتند از:

1- افزایش حوزه دید چشمتان

2- تمرین عادت به عبارت خوانی و عدم بازگشت چشم به عقب

در مطالب آینده بهتر و بیشتر ُ تجارب خودم را بیان خواهم کرد

  • برباد رفته

صبحی جدید و نوروز من

روز دیگری آغاز شده است

امید دارم من هم روز نوینی را شروع کنم!!!

میخواهم فعل بودن وخوب بودن را دوباره و از اول صرف کنم

زندگی زیباست

در حد توان و فهم خودم ُ سعی خواهم کرد اشتباه نکنم

خطا نکنم و تا حد ممکن در برابر بی عدالتی و ظلم و..... خواهم ایستاد

البته حالا باور دارم که حکمت و فلسفه کارها و شاید همه امور را درک  نمی کنم

پس باید سعی کنم قضاوت نکنم

نباید دیگران را با ذهن خودم بررسی کنم

و نظر بدهم

باور دارم من انسانی منحصر بفردی هستم( مثل همه انسانها)

اگر قدر دان تواناپی های خودم باشم بی شک خواهم  توانست از همه آنچه برایم مقدور است ُ بهره ببرم

میخواهم انسان باشم

به معنای خاص و اخصش

دوست دارم شیوه نوینی را پیش بگیرم تا به سرحد بلوغ برسم

زندگی زیباست

خدایا متشکرم

  • برباد رفته

متن ادبی(( رفتار من عادی است))

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور میگوید:

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری

اما

من مثل هرروزم

با آن نشانی های ساده

 با همان امضا، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس میکنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

-از تو چه پنهان-

با سنگ ها آواز می خوانم

و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال ، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یک جور دیگر می پرستم

ازجمله دیشب هم

دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود

من کاملاً تعطیل بودم

اول نشستم خوب

جوراب هایم را اتو کردم

تنها حدود هفت فرسخ در اتاقم راه رفتم

با کفش هایم گفت و گو کردم

و بعد از آن هم

رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم

و سطر سطر نامه ها را

دنبال آن افسانه ی موهوم

دنبال آن مجهول گشتم

چیزی ندیدم

تنها یکی از نامه ها

بوی غریب و مبهمی می داد

انگار

از لا به لای کاغذ تا خورده ی نامه

بوی تمام یاس های آسمان

احساس می شد

دیشب دوباره

بی تاب در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابر ها تا آسمان رفتم

در آسمان گشتم

و جیب هایم را

از پاره های ابر پر کردم

جای شما خالی!

یک لقمه از حجم سفید ابر های ترد

یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی میشی است

و بر خلاف سال های پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را

از رنگ آبی دوست تر دارم

دیشب برای اولین بار

دیدم که نام کوچکم دیگر

چندان بزرگ و هیبت آور نیست

این روزها دیگر

تعداد مو های سفیدم را نمی دانم

گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک

یک روز کامل جشن می گیرم

گاهی

صد بار در یک روز می میرم

حتی

یک شاخه از محبوبه های شب

یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز

با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی می کند

گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین

هوایی می کند

اما

غیر از همین حس ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده

حال و هوای دیگری در دل

ندارم

  • برباد رفته

کمی درباره فلسفه - بخش دوم

به اعتقاد امام خمینی بدن ادمی خود دارای مراتبی است:

بدن دنیوی

بدن مثالی

بدن اخروی

این سه دارای شخصیت واحدی هستند وتفاوت انها در شدت و ضعف و نقص و کمال است

بدن دنیوی بدلیل انکه مشغول و مجذوب لذات دنیوی است از توجه به خویش غافل است و بنابراین درجه کمتری از کمال را دارا است

این بدن دنیوی بر اساس حرکت جوهری در یک سیر استکمالی به جسمی لطیف و ضعیف تبدیل می گردد و قشر ضخیم و محسوس ،بدن دنیوی را ترک می کند.

بدن مثالی نیز غرق و مجذوب عالم برزخ  است و ان چنان که درخور وشایسته است به خود و افعالش انعان نظر ندارد

بدن مثالی در ادامه سیر استکمالی خویش به بدن اخروی می رسد.

در بدن اخروی است که بدن وجسمی لطیف ایجاد می گردد و این بدن یکسره مجذوب خویش است و به همین دلیل دارای بالاترین درجه کمال است.

حکم این بدن چیست و ادمی باید چه برخوردی با ان داشنه باشد؟

ایا باید انرا به پای باطن انسان،یکسره قربانی کرد و لذات دنیوی را بران حرام نمود؟

نکته مهم ان ا ست که در هر سه این بدن ها ، اصل بدن یکی است و نمی ت وان گفت که اجسام مثالیه  یر از اجسام بدنیه است

امام برای تبین موضوع از مثال زیر استفاده می‌کند : «اگر ناخنت را بگیری و دور بیاندازی، این دیگر ناخن تو نیست، بلکه ناخن تو آن است که فعلاً با تو همراه است. جسم برزخی هم فعلاً که در این دنیا هستی، همین بدن دنیوی توست. بدن برزخی همان جسمی است که در طبیعت بود، منتها به تدریج کامل تر شده و تبدیل به جسم برزخی گردیده است.» 

مراد از ساحت باطن  چیست؟

اگر ساحت ظاهر انسان، تنها بدن و جسم او را شامل می‌شود، ساحت باطن وی، دارای مراتب گوناگونی است. درواقع باطن آدمی دارای لایه‌های متعددّی است و انسان می‌تواند با ریاضت و مجاهدت نفس، این لایه‌های عمیق وجودیش را آماده و مستعد تجلّیات خداوندی کند.

نفس یه معنای روح :

ساحت باطن آدمی را نفس نیز می‌توان نام نهاد؛ به شرط آن که نفس ( توجه داریم که نفس معانی متعددی دارد) را بعدی فراتر از جسم بدانیم.

در این معنا، نفس معنایی خاص دارد و مفهومی عام و فراگیر و دال بر تمام وجود انسان نیست.

نفس در این معنا، معمولاً مترادف با واژه روح به کار می‌رود. امام خمینی نیز در آثارش به تمایز میان جسم و نفس اشاره داشته است.

به اعتقاد وی در انسان چیزی وجود دارد که فوق ماده است و از عالم مادّه جداست و با مردن وی از بین نمی‌رود

امام با ذکر اقوال فلاسفه بزرگی چون فیثاغورث، سقراط، افلاطون، ملاصدرا و دکارت به این نتیجه می‌رسد که قول به وجود روح و عدم فساد آن، قولی مسبوق به سابقه و بلکه از مسلّمات مسائل فلسفه است.

  • برباد رفته

3- درمسیر جاده

زمینی وخاکی هم که باشی،

وقتی پر پروازی داشته باشی تا بربلندای خاک پرواز کنی؛
برغم دیدن زیبایی آسمان؛بازهم احساس حقارت و کوچک بودن را با همه وجودت حس می کنی
خوش به حال پرنده
البته نه پرنده های قفسی!!!

  • برباد رفته

2- درمسیر جاده

کویری که باشی از اجزای اربعه(آب،باد،خاک وآتش)خاک وباد را با همه وجودت درک میکنی ومی فهمی.تا چشمت کارمیکند خاک میبینی وخاک.
بادهم که رفیق همیشگی کویر است.
تابستان وزمستان
بهار و پاییز
باد خواهد وزید.
فقط شدت وزیدنش فرق دارد
از اینها بهتر وقتیست که باد خاک راهم همراه خودش به رقص وا میدارد و شهر را سرشار ازخاک میکند.کویر یعنی همین

  • برباد رفته

1- درمسیر جاده

دل به دل جاده که بسپاری،تنهاچشم انداز پیش رویت در دل کویر،جاده ای است که چون مار در دل صحرا پیچیده.

با پولک های رنگارنگی از جنس ماشین.
ماشین هایی با رنگ وطرح ومدلهای گوناگون.
رفتن آغاز شده وباید سرخوش باشی که هستی تا بروی!!
پشت سر میگذارم این شهر شلوِغو
پشت سر میگذارم این همه دروغو
من به آفتاب یه سلام تازه می دم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود