متنی با موضوع:مرگ کشورها

فرانسه‌ اگر بمیرد:

زیبایی‌ می‌میرد
آلمان اگر بمیرد :

قدرت می‌میرد
بریتانیا اگر بمیرد:

سیاست ‌می‌میرد
ایران اگر بمیرد:

تمدن می‌میرد
و عربستان اگر بمیرد:

خیانت می‌میرد!

  • برباد رفته

متن زیبای:می دانی زلزله ، وقتی که آمدی........

متنی زیبا که نمیدانم نویسنده اش کیست!!!

سلام زلزله

آن شب که آمدی

من و لیلا و حمید را در خواب بردی

نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه

تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم

راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟

آن شب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد

ساکتِ ساکت ، برای همیشه

همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ،

پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ...

حمید در زیر آوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس

"خویشه گی خاسم "(خواهر خوبم) من هستم

ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من

می دانی زلزله ، ما که رفتیم

ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند

همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان

لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا

ولی ما دیگه نبودیم ،

اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم

لودر که می دانی چیست

همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه

از آن استفاده می کنند

و در روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم

مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند

و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد

همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر

برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند

کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند

تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد

تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند

 

وای "باوگم"(پدرم) ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را

نمی دانم زلزله،

شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند..

می دانی زلزله

با آمدن تو ، روستای ما را شناختند

می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست

ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟

راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳  ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم

به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی

و به زنده های لودر و همدلی  ندیده

به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ،

 آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند

تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد

می دانی زلزله

ما که رفتیم

ولی خدا کند روزی بنویسند :

"ز" مثل " زندگی..

  • برباد رفته

متن شهر زیبای زمستان از مهدی اخوان ثالث

شعر زیبای زمستان از زنده یاد مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

  • برباد رفته

منم من وصله ناجور زمانه

دلت که می گیرد

مثل غروب پائیز ، دلگیر میشوی

نای نفس کشیدنت نیست

باید دل را به دل جاده بسپاری و راهی شوی

باید چتر تنهائیت را باز کنی

و تنها زیر چتربا افکارت گلاویز شوی

راه فراری نیست

اینها همه ، زندگی توست

خوب یا بد

زشت و یا زیبا

همه را که جمع کنیم

میشود زندگی

اینکه این همه درد می کشم

بخاطر تفکرات من است

بخاطر پشت زمینه فکری من است

اینکه اینگون بزرگ شده ام

یادم داده اند تا حرام وحلال را بدانم

یادم داده اند تا زن ومرد را جدا محاسبه کنم

اگرچه برایشان یک میزان حق قائلم!!

یادم داده اند به بزرگتر احترام بگذارم

حالا این بزرگتر از نظر سن باشد

سواد باشد

دین باشد

دیانت باشد

مقام باشد

یادم داده اند تا حرمت نگه دارم

یادم داده اند تا دردم را در درونم بریزم

یاد گرفته ام صبور باشم

آموخته ام در برابر بی عدالتی و ظلم و پارتی بازی

سکوت نکنم

فریاد بزنم

اما در این زمانه آدمی چون من جائی ندارد

سهمش فقط درداست و غم

تنهائی است و انزوا

وصله ناجوریست بر دامن جامعه مدرن ومترقی ما

  • برباد رفته

اگرفرصتی بود تادوباره از اول آغازکنم

اگر من یکبار دیگر و از نو متولد میشدم!!

خیلی کار بای انجام دادن داشتم!!

ازاول باید در خصوص درس خواندنم فکری اساسی می کردم

من نمی خواستم 12 سال از بهترین روزهای زندگیم را صرف گرفتن مدرک دیپلمی کنم

که ارزشی ندارد جزء اتلاف عمر!!

دیگر سراغ ورزش نمی رفتم

چون مشکلات فیزیکی و جسمی من ، ورزش سنگین را برای من ممنوع می کند

از همان آغاز به گونه ای جهشی درس میخواندم تا در 10 تا 15 سالگی مراجل اولیه درس خواندنم تمام شود

بعد می رفتم سراغ تحصیلات آکادمیک

می رفتم سراغ رایانه

یا پزشکی

البته بماند که نان پزشکان در این دوره چرب چرب است

ولی رایانه را دوست دارم

شاید هم باهم می خواندمشان

کارمند نمی شدم

نه دولتی

نه آزاد

خودم کار آفرین می شدم

با ایده هایم

شرکتی را تاسیس می کردم

تا هم پول در آورم

هم نان بدهم

می افتادم در یک خط

فقط یک خط

همان رایانه و پزشکی

با تمام قدرت

با همه سرعت

فقط یکبار

فقط یکبار

  • برباد رفته

ترس از آینده - آرامش بعد از طوفان

ترس مبهمی وجودم را گرفته!!

مثل همیشه بعد از طوفان ، آرامم!!!

انگار در دلم رخت میشورند!!

ولی دلواپس نیستم

هر اتفاقی که بیفتد من راهم را انتخاب کرده ام

می دانم تاوان دارد!!

فهمیدن و دانستن و بدتر از آن ، خبررسانی

تاوان دارد

هزینه دارد

نوشته های بی اعتبار من ، درد و دل کارمندی است که کمی منصف است

درد کسی است که در سیستم پرازفساد کار میکند

چاره ای هم ندارم

بهترین سالهای عمرم را به خیال خدمت به خلق گذارنده ام!!

در اوج نوجوانی و ابتدای جوانی به جبهه رفتم

و هنوز آثار و دردهای روحی و جسمی آنرا ، خودم و اطافیانم تحمل میکنیم

و به احتمال زیاد به جرم افترا و غیبت محکوم خواهم شد

اما شاهد باشید من به قدر فهمم نوشتم

و منشتر کردم

هرچه باداباد

  • برباد رفته

واقعه آزمون ورودی و استخدام

داستان امروز ما از جائی شروع شد که:

در تعهدات بیمه تکمیلی ما سقف استفاده هر کارمند از بیمه تکمیلی برای عینک،

فقط سیصدهزار تومان بود.

چندی پیش شایعه شد که مدیر ما سه میلیون تومان از بیمه تکمیلی استفاده کرده اند

و با رابطه ای که بوده ، ده برابر مبلغ مصوب را دریافت کرده اند!!!

گذشت تا امروز:

در رابطه با بکار گیری نیرو از ستاد با من تماس گرفتند

من با روسا و معاونین مربوطه هماهنگ کردم

گفتند ما همه سهمیه را استفاده کرده ایم

من هم گزارش دادم و قرار شد ما آزمونی نداشته باشیم.

امروز صبح به من گفتند فردی برای آزمون آمده !!

گفتم ما سهمیه ای نداریم وقراری برای آزمون نداریم

چون آگهی استخدام را در روزنامه ها درج نکرده ایم

فرآیند کاری و قانونی انجام نشده است

اما درکمال تعجب من آزمون را گرفتند و با طرف قرارداد بستند!!

نکته مهم آن است که فردی که با او قرار بسته اند

فرزند مسئول بیمه تکمیلی ماست!!

تو خودت مفصل بخوان از این حدیث مجمل

  • برباد رفته

ترسی مبهم از پائیز زیبا

سالها ، ترسی مبهم و گنگ در فصل پائیز ، قلبم را می کوبید!!!

روزها خسته بودم و شبها ، دلتنگ!!

انگار آرزو داشتم پائیز را از سالهایم حذف کنم!!!

مثل یک درام ترسناک و طولانی

از پائیز فرار می کردم

از بودن گریزان بودم

حس غریبی که در واژه نمی گنجد

شاید ترس همان کودک روستائی که نقل شد!!

ویا دلواپسی های کودک دبستانی برای شلوارش!!

ویا ترس از آینده ای که مبهم بود و گنگ!!

انگار دروغ در رگ هایم جاری بود

می ترسیدم که با واقعیت روبرو شوم

می ترسیدم آبرویم برود

می ترسیدم گذشته ام  مرا بی آبرو کند

اما حالا راحت راحتم

امسال از پائیز لذت می برم

دلشاد دلشادم

با همه نامرادی ها

با همه دورغ ها و دوروئی هائی که اطرافم را پر از بوی تعفن کرده اند

تعفن لاشه انسانهائی که خودرا در لباس های زیبا و مدرن مخفی کرده اند

بوی تند و متعفن دروغ

چهر هائی که لبخند ریا بر لب دارند

و همه ، برترین هستند!!

شاید هم هسند

درک من کم است

ظرف شعورم آنقدر کوچک است که بایک قطره شعور ، پر میشود

  • برباد رفته

متن ترانه (( کلافه) با صدای رضا صادقی

سردرد یعنی فکرهایی که

تو ناخودآگاهم مرور میشه

سردرد یعنی زنده ام اما

آرامش از دنیام دور میشه

دنبال ردی از خودم هستم

تو آینه هایی که پر از خاکه

دروغ ها رو دوست دارم چون

گاهی حقیقت خیلی ترسناکه

کلافه ام ، مثه اون شیری که وامونده توی آتیش

مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردی

شبیه کسی که همیشه بدآمورده واسه سادگیش

من یک تضاد بی سرانجام و

ترکیبی از عشق و تنفرم

روزا نمیشناسم تورا شبها،

تو خاطراتت غلت می زنم

احساس سیری می کنم هرآن

از بس که بغض هامو بلعیدم

تنهایی از من آدمی ساخته

که توی کابوسم نمی دیدم

ترانه سرا : بیتا طانی

  • برباد رفته

انسان جمع اضداد

انسان موجود عجیبی است

جمع اضداد

پر از تفاوت و تناقص

مجموعه ای از پارادوکس ها

انسانی طولی دارد به وسعت تاریخ

و عرضی به امتداد گیتی

و بلندائی که تا عرش آسمان خواهد رسید

و ریشه ای که در اعماق چاه ویل ، ماوا دارد

انسان با همین مختصات است که حیوان خاصی است

میتواند با خصائل نیکو به عرش برسد

و با دلدادگی به رذایل هستی، در زیر فرش قرار گیرد

انسان موجودی است که در لحظه همه چیز هست

ارباب

برده

قدرت

ضعف

عقل

جهل

بصیرت

کوری

....

و بالاترین امتیاز هر انسان

اراده اوست

اوست که انتخاب می کند چه باشد

و این دلیلی است که عبادت ا نسان از هر چیزی برتر است

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود