۱۸۸ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

متن ترانه: فریاد

امیدم را مگیر از من خدایا خدایا

دل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا

من دور از آشیانم ، سر به آسمانم ، بی نصیب و خسته

ماندم جدا ز یاران ، از بلای طوفان ، بال من شکسته

از حریم دلم ، رفته رنگ هوس

روز وشب به که گویم ، در درون قفس

وه که دست قضا ، بسته بال مرا

روز وشب ز گلویم ، ناله خیزد وبس

میزنم فریاد ، هرچه بادا باد

وای از این طوفان ، وای از این بیداد

ترانه سرا: کریم فکور

  • برباد رفته

از زندگی لذت ببرید

آرام و بی هیچ تشویشی ، قدم در راه بگذارید

زندگی فقط همین لحظه هاست

همین ثانیه ها و دقیقه هائی که در بسیاری از اوقات، بی هیچ بهانه ای ، مفت می گذرند

اصلا این شعار کلیشه ای نیست

یک باور است که بعد از سالها بدان پی برده ام!!!

گذشته را تنها زمانی بیاد بیاورید که بخواهید از آن درس و عبرتی بیاموزید

ورنه گذشته هیچ ارزشی ندارد

گذشته ها گذشته!!!

اینده هم از راه خواهد رسید

درست بر اساس ذهنیت شما!!!!

خوب بیندیشید،خوب می بینید

بد فکر کنید ، بد خواهید دید!!!

به همین سادگی

پس لحظه را دریابید

خوب و درست بیندیشید

عاشقانه هم نوع را دوست بدارید

و کمر همت ببندید برای کمک به مردم

زندگی زیباست

حتی در دل کویر

حتی صبح زود زمستانی که باد سردی می وزد!!!

زندگی زیباست

از بودن لذت ببرید!!!

  • برباد رفته

سلام ، صبحتان به خیر

سلام برهمه

سلام بر دوستان و آشنایان و دنبال کنندگان و حتی رهگذران!!!

صبح را با شادی و لبخند آغاز کنید

همینکه امروز را هستیم

خودش بهانه ای عالیست

برای شاد بودن

عشق ورزیدن

محبت کردن

بیائید امروز ، هریک از ما به یک نفر محبت کنیم

کار یک نفر را راه بیندازیم

گره یک انسان را باز کنیم

زندگی ، گذران همین لحظه ها و ثانیه هاست

پس قدردان همین لحظه ها باشیم

و تلاش کنیم تا آنها را ناب و زیباتر کنیم

سلام زندگی

سلام دنیا

سلام هم کیش

سلام همفکر

سلام هم میهن

سلام انسان

صبحتان عالی

  • برباد رفته

رانندگی جزء مشاغل سنگین نیست؟چرا؟

دنیای عجیب و غریبی است

رانندگی یکی از سخت ترین کارها دنیاست

یک راننده کامیون و یا تریلی را در نظر بگیرید

همیشه در حال حرکتند

می روند و می روند

و هیچ وقت یکجا ساکن نیستند

همیشه باید عجله کنند

چون یا بارشان فاسد میشود

یا دوباره باید بروند و بروند

یا صاحب ماشین  ، پیگیر است تا پول بشتری بدست بیاورد

و این وسط فشارش روی راننده است

اینها را نوشتم تا برسم به این نکته که در کشور ما رانندگی را جزء مشاغل سنگین و زیان آور حساب نمی کنند

کاری که نفس گیر و سنگین است را تفنن و تفریح حساب کرده اند البته در دولت قبل!!!

و این وسط عده  تاوان این ندانم کاری را با زحمت و کار سنگین ، می دهند

آخرت را در نظر نگیرید

فشار زندگی و کار را که چاره ای نیست!!!

کاش تجدید نظری میشد

کاش همه کارهای این کشور با تفکر و تحقیق انجام میشد

کاش روحیه انتقاد پذیری بود

کاش می پذیرفتیم که هیچ کس ، هیچ کس ، عقل کل نیست و همه کس ممکن الخطا هستند

پس پذیرش خطا و اشتباه نه تنها مشکلی ندارد

که عین افتادگی است

اینها همه ایکاش های مملکت ما هستند

به امید روز ی که همه مسائل با منطق و دلیل ، مورد نقد و بررسی و باز بینی قرار بگیرند

به امید آن روز !!!!!

  • برباد رفته

عکس نوشت:احساس خشم

خشم

احساسی است که باعث میشود

زبانتان

سریعتر از

فکرتان

کارکند!!!

  • برباد رفته

من و محدوده افکارم؛ خلاصه زندگیم

چه آسوده وراحت نفهمیدم که بودن یعنی همین لحظه ها!!!

دیگران را نمی دانم ، اما من سالها در پی چیزی بودم!!!

هیچوقت نفهمیدم که آن چیز، چیست؟

دنیا آمدنم که بماند برای بعد!!!

در یک روستا در دامنه کوهی که همیشه خشک بوده وهست

در همان کوچه پس کوچه های بلند و باریک و کاه گلی

در حسنیه روستا که نخل آن ،  صحنه نمایش همه بازی های کودکانه ما بود

راه رفتن و دویدن و اجتماعی شدن و مذهبی بودن را آموختم!!!

سپس رفتم به کودکستان، تازه مد شده بود!!!

بدون تفکر درس خواندم ،چون می گفتند با درس خواندن باسواد میشوی و درک می کنی که زندگی کردن یعنی چه؟

اصلا وقتی خواندن و نوشتن را بلد نباشی، حساب و کتاب را نمی فهمی و کلاه سرت می گذارند!!!!

سالهای آخر تحصیل را که در جبهه بودم و بعد مجتمع رزمندگان!!!

دیپلم را که گرفتم ، گفتند کنکور بسیار مهم است

چند سالی مشغول کنکور و دانشگاه شدم

بعد هم سربازی و دنبال کار دویدن!!

در این زمان حتی کارگری هم کردم

و حالا وقت ازدواج بود!!!

اینجا هم مثل همیشه سرسری گرفتم!!

و بعد اداری شدن

اوایل استخدام بود و من فوتبال بازی می کردم که مشکلات جسمی من شروع شد و بعد متوجه شدیم که شیمیائی هستم

اما زندگی ادامه ذاشت

فرزندانم که متولد شدند کمی فهمیدم که دیگر بچه نیستم

ولی باز فرق زیادی نکرد

همان تفکرات

همان سلیقه

همان رویا

اما هنوز هم نمی دانم چرا هستم

اگر دنیوی حساب کنید:

من بازنده هستم چون بعد از پنج دهه زندگی فقط یک خانه کوچک در کنار ریل قطار در جنوبی ترین نقطه شهر دارم!!!!

اگر آخروی حساب کنید،

که دیگر هیچ چیزی ندارم هیچ چیز!!!

راستی برای چه باید بود

چگونه باید بود

چگونه باید شد

به کجا خواهیم رفت

چه باید انجام بدهیم

جالب است ، نه؟؟؟

بخدا این سوالات همیشگی من است

با پوچی ، خودم را سرگرم میکنم

همیشه فکر می کنم مابقی انسانها ، حتما پاسخ اینها را می دانند چون لااقل تکلیفشان با خودشان روشن است!!!

دنبال پول و مال و تحصیل و در یک کلمه ، دنبال زندگی هستند

اما من در هپروت و عالمی برزخ گونه ره می سپارم

نه این وری هستم

نه آنوری

نه زندگی میکنم

نه مردگی

مصداقی برای اینحال پیدا نمی کنم

از صمیم قلب و با همه وجودم،آرزو می کنم هیچ کس مثل من نباشد ونشود!!!

  • برباد رفته

متن شعر:زمستان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌،

سرها در گریبان است‌.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ ‌گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است‌.

و گر دست محبّت سوی کس یازی‌،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون‌؛

که سرما سخت سوزان است‌.

نفس‌، کز گرمگاه سینه می‌آید برون‌، ابری شود تاریک‌.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت‌.

نفس کاین است‌، پس دیگر چه داری چشم‌

ز چشم‌ِ دوستان دور یا نزدیک‌؟

مسیحای جوانمرد من‌! ای ترسای پیر پیرهن‌چرکین‌!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است‌... آی‌...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ‌گوی‌، در بگشای‌!

منم من‌، میهمان هر شبت‌، لولی‌وش‌ِ مغموم‌.

منم من‌، سنگ‌ِ تیپا خورده رنجور.

منم‌، دشنام پست آفرینش‌، نغمه ناجور.

نه از رومم‌، نه از زنگم‌، همان بیرنگ‌ِ بیرنگم‌.

بیا بگشای در، بگشای‌، دلتنگم‌.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.

تگرگی نیست‌، مرگی نیست‌.

صدایی گر شنیدی‌، صحبت سرما و دندان است‌.

من امشب آمدستم وام بگزارم‌.

حسابت را کنار جام بگذارم‌.

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی‌ِ بعد از سحرگه نیست‌.

حریفا! گوش‌ِ سرما برده است این‌، یادگار سیلی سرد زمستان است‌.

و قندیل سپهر تنگ میدان‌، مرده یا زنده‌،

به تابوت‌ِ ستبرِ ظلمت نُه‌توی مرگ‌اندود، پنهان است‌.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است‌.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ‌گفت‌.

هوا دلگیر، درها بسته‌، سرها در گریبان‌، دستها پنهان‌،

نفسها ابر، دل ها خسته و غمگین‌،

درختان اسکلت های بلورآجین‌،

زمین دلمرده‌، سقف‌ِ آسمان کوتاه‌،

غبارآلوده مهر و ماه‌،

زمستان است‌.

شاعر: مهدی اخوان ثالث

  • برباد رفته

عکس نوشت: زمستان است

زمستان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

.

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود