۸۹ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

پوریوم و هنگ کردن من

ذهنم اشفته شده است؟

امروز بدنبال یافتن موضوعی درفضای مجازی به سایتی رفتم

که  ادرس دانلود و مطالعه کتاب اسلام و شمشیر  را می داد

در پی جستجو برای یافتن کتاب فوق

به سایت و وبلاگ اقای ناصر پورپیرار رسیدم

ایشان اجازه دانلود هفت کتاب را به همه می دهند

به شرطی که سوگندنامه پائین وبلا گشان را اجرا کنید

و من دارم به همین سوگند عمل می کنم

اما موضوع غامض تر از این است

ایشان با نظراتشان همه تاریخ ایران را پوچ می دانند

در مقامی نیستم که اظهار نظر کنم

ولی گیجم

مبهوتم

حیرانم

هنگ کرده ام

  • برباد رفته

انحطاط ،مسیر همیشگی و تکراری دولتها

تاریخ را که نگاه کنیم

چیزی که مشهود است و همواره تکرار شده است

فراز و فرود دولتهاست

با قدرت امدند و با حقارت رفته اند

من گمان می کنم فساد و دوری از تلاش برای رفاه رعیت یا همان مردم امروزی

عمده دلیل سقوط دولتها ویا همان سلسه های حکومتی در طول تاریخ بوده است!!!

همواره به اسم دین مردم را استثمار کرده اند

ظلم را رواج داند

بیداد کردند

اینجاست که مشمول این سخن پر معنا شده اند:

هر سرزمینی ممکن است با کفر دوام داشته باشد

ولی هیچ سرزمینی با ظلم پایدار نمی ماند

راهی که دولنمردان ما می روند

رو به ترکستان است

افسوس و صد افسوس که تاوانش را رعیت میدهد

کاش گوش شنوائی پیدا میشد

دولتمردان ما جا پای سلسله های قبلی گذاشته  اند

کاش بیدار می شدند

البته از خواب نخوت و زر و زور

بیدار شدن محال است

  • برباد رفته

من ایرانیم

تعداد سرزمین هائی که در ده هزار پیش موجودیت داشته اند

بسیار اندک است

البته چون اطلاع دقیقی ندارم

اظهار نظر نمی کنم

اما به نظرم و بدون تردید ایران از معدود کشورهائی با این سابقه و قدمت است

که هنوز هست

دوستی پرسیده اند مگر میشود یکتا پرست بوده باشیم؟

خوب این هم نیاز به اطلاعات فراوانی دارد

اگر روزی انرا یافتم اعلان خواهم کرد

برای من مهم بود که تاریخ کشور و سرزمینم را بدانم

و حالا سینه ام را ستبر می کنم

و فریاد می زنم که من ایرانیم

مردمی که تاثیر بزری در تاریخ بشریت داشته اند

اگر عمری بود به اندازه فهم و اطلاعاتم خواهم گفت

  • برباد رفته

نقدی برکتاب تاریخ ده هزار ساله ایران

اگر حال و حوصله خواندن کتب تاریخی را داشته باشید

 بر اساس مستندات موجود ونوشته های کتاب تاریخ هزارساله ایران:

کیومرث اولین پادشاه ایران بوده

ظاهرا اصل و نسب او به فرزندان حضرت نوح می رسد

گرچه برخی هم گفته اند که او همان ادم ابوالبشر است

اما به نظر من همان اولی درست تر است

با این حساب تاریخ ایران حداقل ده هزار سال دارد

و این با مستندات دانشمندان علوم تاریخ که مدت حضور انسان بر روی زمین را بین سیزده تا هیجده هزار سال می دانندتطبیق دارد

پس حداقل مدتی که انسانی در سرزمین ایران می زیسته  ده هزار سال و شاید هم کمی بیشتر است

نکته جالبتر اینکه ایرانی ها از همان ابتدا یکتا پرست بوده اند

یعنی برخلاف بسیاری از تمدن های هم عصر ایران

دین ایرانی ها یکتا پرستی بوده

البته در طول تاریخ کمی هم انحراف داشته ایم!!!

  • برباد رفته

واقعه ای بنام:درس جدیدی که من اموختم

نوشتن حال میخواهد

حرف باید بیاید

کلمه باید نوشته شود

خودش باید بخواهد

به زور نمیشود

من مثل افیونی ها هستم

وقتی حالم بد است بهتر می نویسم

اما دنیا زیباست

زندگی قشنگ است

اموخته ام که درد را اگر بگویم خلاص میشوم

عقده ها و کمبودها و چاله چوله های عمرم را با گفتن . نوشتن پر می کنم

حالا که دریافته ام زندگی همین است

از پائیز نمی ترسم

از مهاجرت باکی ندارم

راحت شدم راحت

  • برباد رفته

متنی با موضوع:مرگ کشورها

فرانسه‌ اگر بمیرد:

زیبایی‌ می‌میرد
آلمان اگر بمیرد :

قدرت می‌میرد
بریتانیا اگر بمیرد:

سیاست ‌می‌میرد
ایران اگر بمیرد:

تمدن می‌میرد
و عربستان اگر بمیرد:

خیانت می‌میرد!

  • برباد رفته

متن زیبای:می دانی زلزله ، وقتی که آمدی........

متنی زیبا که نمیدانم نویسنده اش کیست!!!

سلام زلزله

آن شب که آمدی

من و لیلا و حمید را در خواب بردی

نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه

تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم

راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟

آن شب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد

ساکتِ ساکت ، برای همیشه

همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ،

پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ...

حمید در زیر آوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس

"خویشه گی خاسم "(خواهر خوبم) من هستم

ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من

می دانی زلزله ، ما که رفتیم

ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند

همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان

لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا

ولی ما دیگه نبودیم ،

اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم

لودر که می دانی چیست

همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه

از آن استفاده می کنند

و در روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم

مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند

و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد

همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر

برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند

کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند

تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد

تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند

 

وای "باوگم"(پدرم) ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را

نمی دانم زلزله،

شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند..

می دانی زلزله

با آمدن تو ، روستای ما را شناختند

می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست

ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟

راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳  ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم

به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی

و به زنده های لودر و همدلی  ندیده

به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ،

 آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند

تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد

می دانی زلزله

ما که رفتیم

ولی خدا کند روزی بنویسند :

"ز" مثل " زندگی..

  • برباد رفته

متن شهر زیبای زمستان از مهدی اخوان ثالث

شعر زیبای زمستان از زنده یاد مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

  • برباد رفته

منم من وصله ناجور زمانه

دلت که می گیرد

مثل غروب پائیز ، دلگیر میشوی

نای نفس کشیدنت نیست

باید دل را به دل جاده بسپاری و راهی شوی

باید چتر تنهائیت را باز کنی

و تنها زیر چتربا افکارت گلاویز شوی

راه فراری نیست

اینها همه ، زندگی توست

خوب یا بد

زشت و یا زیبا

همه را که جمع کنیم

میشود زندگی

اینکه این همه درد می کشم

بخاطر تفکرات من است

بخاطر پشت زمینه فکری من است

اینکه اینگون بزرگ شده ام

یادم داده اند تا حرام وحلال را بدانم

یادم داده اند تا زن ومرد را جدا محاسبه کنم

اگرچه برایشان یک میزان حق قائلم!!

یادم داده اند به بزرگتر احترام بگذارم

حالا این بزرگتر از نظر سن باشد

سواد باشد

دین باشد

دیانت باشد

مقام باشد

یادم داده اند تا حرمت نگه دارم

یادم داده اند تا دردم را در درونم بریزم

یاد گرفته ام صبور باشم

آموخته ام در برابر بی عدالتی و ظلم و پارتی بازی

سکوت نکنم

فریاد بزنم

اما در این زمانه آدمی چون من جائی ندارد

سهمش فقط درداست و غم

تنهائی است و انزوا

وصله ناجوریست بر دامن جامعه مدرن ومترقی ما

  • برباد رفته

اگرفرصتی بود تادوباره از اول آغازکنم

اگر من یکبار دیگر و از نو متولد میشدم!!

خیلی کار بای انجام دادن داشتم!!

ازاول باید در خصوص درس خواندنم فکری اساسی می کردم

من نمی خواستم 12 سال از بهترین روزهای زندگیم را صرف گرفتن مدرک دیپلمی کنم

که ارزشی ندارد جزء اتلاف عمر!!

دیگر سراغ ورزش نمی رفتم

چون مشکلات فیزیکی و جسمی من ، ورزش سنگین را برای من ممنوع می کند

از همان آغاز به گونه ای جهشی درس میخواندم تا در 10 تا 15 سالگی مراجل اولیه درس خواندنم تمام شود

بعد می رفتم سراغ تحصیلات آکادمیک

می رفتم سراغ رایانه

یا پزشکی

البته بماند که نان پزشکان در این دوره چرب چرب است

ولی رایانه را دوست دارم

شاید هم باهم می خواندمشان

کارمند نمی شدم

نه دولتی

نه آزاد

خودم کار آفرین می شدم

با ایده هایم

شرکتی را تاسیس می کردم

تا هم پول در آورم

هم نان بدهم

می افتادم در یک خط

فقط یک خط

همان رایانه و پزشکی

با تمام قدرت

با همه سرعت

فقط یکبار

فقط یکبار

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود