۸۹ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

فرار بزرگ من

پائیز که نه،انتهای تابستان که فرا می رسد

حال و هوای من خراب میشود!!

دلم بد جوری بی تابی میکند

این روزها برای من یاد آور مهاجرت است!!

روستائی که باشی ، درک می کنی چه می گویم!!

انتهای تابستان ، فصل کوچ است!!

همه می روند

از پرندگان بگیر تا آدم ها

آنها که میروند

دلشادند از اینکه خراب آبادی را پشت سر می گذارند

می روند تا در جائی دیگر دنبال رویاهایشان بگردند

شهری دیگر

مکانی دیگر

و انها که می مانند

به امید فرا رسیدن روز کوچ خودشان

خودرا به کوچه غلی چپ می زنند

ولی من دلم می گیر د

من هم کوچ کرده ام

ولی دلم برای روستائی که رو به زوال است می گیرد

دلم درد می گیرد وقتی مردان و زنان سالخورده را می بینم که با چشم های تنگ شده اشان

جاده را نگاه می کنند

و من می ترسم والدینم این غم بزرگ را در دل داشته باشند

وسعم نمی رسد بیرمشان پیش خودم

اصلا انها هم نمی ایند

ولی این درد را سالهاست که تحمل میکنم

بر دوش می کشم

و از این روزهای زیبا و پر از رنگ

فرار میکنم

  • برباد رفته

چقدر دلم برای خودم میسوزد

دلتنگ سادگی های خودم هستم!!

هنوزم که هنوز است ، مثل بچه ها هستم

کودک درونم بسیار فعال است

هنوز خیلی دیر متوجه میشوم که منافعم در خطر است!!

هنوز اصلا نمی فهمم که چه کسی دروغ می گوید

هنوز درک نمی کنم باید باج بدهم تا باشم

هنوز نمی فهمم اگر یک نقطه ضعف داشته باشی

ولو آن کار اشتباه ، سیگار کشیدن باشد

باز باید امتیاز بدهی تا همین نقطه ضعفت را پتک نکنند و برسرت نزنند

هنوز خودم را کودکی می بینم که عصر جمعه در فصل پائیز

مجبور هستم گوسفندانم را در انتهای روستا بچرانم

و من می ترسم

از تاریکی شب که هر لحظه بیشتر میشود

از صدای اذانی که از دور دست به گوش می رسد

از صدای پای بادی که از دور دست به گوشم می رسد

و من گمان می کنم که گرگی ، سگی و یا یک سگ گرگی در راه آمدن است

تا مرا بدرد و گوسفندانم را بخورد

من چقدر می ترسم

هنوز هم این ترس با من است

سالهاست که گذشته و من هنوز می ترسم

چقدر کودکیم زیبا بود

همیشه ساده بودم

همیشه پشت پرده را نمی فهمیدم

همیشه درکم از اوضاع ، مشکل داشت

همیشه چند سال بعد ، تازه معنای کلمات و جملات و اتفاقات را درک میکردم

هنوزم هم همانگونه هستم

دلم برای خودم میسوزد

چقدر ساده بودن زشت است

چقدر ساده اندیشی نازیباست

چقدر درکم کم است

چقدر دلم برای خودم میسوزد

  • برباد رفته

بیسوادی در عصر حاضر

عمر زندگی انسان بر روی زمین ، در طولانی ترین مدت در نظر گرفته شده

هیجده هزار سال است

این مدت در برابر عمر زمین و عالم هستی ، عدد کوچکی است

ولی در برابر عمر حداکثر صد ساله انسان امروزی

عدد بزرگی است!!!

اما انسان از روزی که مجبور شد به دلیل نیازهای خودش

اجتماعی شود و با جمع زندگی کند

طبقه بندی شد

همیشه بودند آدم هائی که زرنگتر بودند

شاید هم با هوش تر بودند

و از کار کرد دیگران ، بهره بردند

و این شد اختلاف طبقاتی!!

جمعی پول دار شدند و شدند حاکم!!

و جمعی فقیر شدند و شدند رعیت!!

نظام ارباب و رعیتی از آغازین روزهای ایجاد جوامع بشری ، درست شد

و همیشه انسان های طبقه پائین تر برای رسیدن به مراتب بالاتر ، جنگیده اند

گاهی با شمشیر

و گاهی با قلم

روزگاری سواد خواندن و نوشتن ، عامل اصلی طبقه بندی انسانها بود

بعدها حاکمان متوجه شدند که دانستن ، مردم را از اطاعت آنها دور می کند

مدتی جنگیدند که مردم با سواد نشوند

اما نشد و حالا همه با سواد شدند

حالا نظام ارباب و رعیتی بر اساس سواد داشتن ویا نداشتن دسته بندی نمی شود

حالا حاکمان آنچه را خود بخواهند به اطلاع مردم می رسانند

و رعیت قدیمی و عامه فعلی، دلخوشند که باسوادند

افسوس که بلد نیستیم مطالعه کنیم و بفهمیم

  • برباد رفته

دنیای هزار رنگ ، بازی پیشه

هنوز نتوانستم درک کنم که چرا حکومت ها بدین گونه هستند و بوده ا ند؟

اینکه در طول تاریخ حاکمان از همه گونه دست آویزی برای ادامه دادن به عمر حکومتشان استفاده کرده اند،

امری بدیهی و پیش پا افتاده است

همه جوره دوز و کلک را سوار کرده اند تا چند صبائی بیشتر بر اریکه قدرت تکیه داشته باشند

و یا حاکمیت را در خانواده خودشان مورثی کنند

از سوء استفاده از دین و مذهب و خدا ، گرفته

تا همه نوع فساد و تقلب و فریبکاری

تا انجا که حتی برای آنکه پسری در خانواده پادشاه متولد شود

نسل کشی کرده اند

دختران را به جای پسران جا زده اند

پسران زنان دیگر شاه را کشته اند

در رودخانه انداخته اند

تا همخوابی با دیگران برای پسر داشتن!!

باور کنیم که همه ملت ها از زنا زادگی بیزارند

اما بودند پادشاهان ، حکمرانان و امپراتورانی که زنا زاده بودند

عجب دنیای هزار رنگی است

  • برباد رفته

اسطوره امروزی ایران کیست؟

درباره ارسطو سازی ملت ها ، گفته میشود:

وقتی قومی ویا ملتی ، احساس حقارت میکند و بوسیله قوم ویا ملت دیگری تحقیر میشود

آنگاه اندیشمندان ومتفکران آن قوم تحقیر شده

دست به ساخت اسطوره می زنند

انسانی که با بیان امروزی ، سوپرمن است

ابرمرد است

فراتر از انسان است!!!

درایران رستم را ساختند

چون قوم مغول ملت پارس را تحقیر کردند!!!

در رم سزار را ساختند

در مصر فراعنه را

در انگلستان شاه آرتور

تقریبا همه مثل هم هستند

البته ناگفته نماند ، در هر سرزمینی ، بسته به فرهنگ و رسم ورسوم آن منطقه

و همچنین فرهنگ غالب در زمان ساخت ارسطوره

یک نفر می آید

پرقدرت و پرتوان

حالا ایران قرن هاست که تحقیر می شود!!!

ما تقریبا بعد از حکومت صفویان، رو به افول گذاشتیم

و هر روز بیشتر از روز پیش ، تحقیر شدیم

ملتی که خودرا سرمدار انسانیت و پیشرفت و عدالت می داند

و الحق و انصاف همین طور هم هست!!!

حالا گرفتار نخوت و بدبختی است

راستی

ارسطوره امروز ی ایران چه کسی خواهد بود؟!!!

  • برباد رفته

متن زیبای دکتر شریعتی با نام:نیایشی از دکتر شریعتی

خدایا: رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد،

قوتم بخش تا نانم را، و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم،

تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند،

نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.
خدایا همواره تو را سپاس می گذارم

که هر چه، در راه تو و در راه پیام تو،پیش تر می روم و بیشتر رنج می برم، آنها که باید مرا بنوازند، می زنند،

آنهاکه باید همگامم باشند، سد راهم می شوند،

آنها که باید حق شناسی کنند،حق کشی می کنند،

آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی می زنند،

آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند، پیش از دشمن حمله می کنند

و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه، ستایشم کنند، تقویتم کنند، امیدوارم کنند و تبرئه ام کنند، سرزنشم می کنند

،تضعیف می کنند،نومیدم می کنند،متهمم می کنند،

تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاریی دارم و پاداشی،نومید شوم، چشم ببندم،رانده شوم....

تا تنهاامیدم تو شود،

چشم انتظارم تنها به روی تو بازماند

تنها از تو یاری بطلبم،

تنها از تو پاداش گیرم،

در حسابیکه با تو دارم،شریکی دیگر نباشد،

تا تکلیفم با تو روشن شود،

تا تکلیفم با خودم معلوم گردد،

تا حلاوت اخلاص را که هر دلی اگر اندکی چشید،هیچ قندی درکامش شیرین نیست بچشم.
خدایا:اخلاص!اخلاص!

  • برباد رفته

متن زیبای دکتر شریعتی با نام:نیایش دکتر شریعتی

نیایشی دیگر از دکتر علی شریعتی
خدایا!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایین
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گشتاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی(ع)
و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت
ببخش.
دکتر علی شریعتی

  • برباد رفته

متن زیبای دکتر شریعتی با نام:فاجعه مصلحت اندیشی

خدایا: مرا ازاین فاجعه پلید "مصلحت پرستی" که چون همه گیر شده،

وقاحتش از یاد رفته

و بیماریی شده که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده، بیمار می نماید

مصون بدار،

تا: "به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم".
خدایا: قناعت، صبر و تحمل را از ملتم باز گیر و به من ارزانی دار.
خدایا: این خورده بین حسابگر مصلحت پرست را که بر دو شاه بال "هجرت" از "هست"، و "معراج" به "باشد"

بندهای بیشمار می زند

در زیر گامهای این کاروان شعله های بیقرار شوق، که در من شتابان می گذرد، نابود کن!
بکش، یا چندان برکش،

تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.(آمین یا ربالعالمین)

  • برباد رفته

متن زیبای دکتر شریعتی با نام:فاطمه ، فاطمه است

با دکتر علی علی شریعتی همراه می شوم تا یادی ازحضرت فاطمه (س)کرده باشم.

درکتاب مفاخر ایران زمین از دکتر شریعتی آمده است:
خواستم از«بوسوئه»تقلید کنم،خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی،از« مریم:سخن می گفت:
گفت:

هزارو هفثصد سال است که همه ی سخنوران عالم در باره مریم داد سخن داده اند.

هزار و هفتصد سال است که همه ی فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند...

اما مجموعه گفته ها، اندیشه ها و کوشش ها و هنر مندی های همه در طول این قرن های بسیار،

به اندازه یک کلمه نتوانستندعظمت های مریم را را باز گویند که:«مریم، مادر عیسی است».
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، در ماندم:
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است،
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد(ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی(ع) است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین(ع) است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب(س) است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.

  • برباد رفته

متن ادبی:نمی دانم پس از مرگم چه خواهدشد

سوال این است : بودن یا نبودن؟!

عمرم راکه نگاه میکنم ، پر است از بالا و پائین های زیاد

آرامش و توفان هائی سهمگین

گاهی پر از شور و شادی

و گاهی پر از غم واندوه

شاید من خیلی نرمال نیستم

شاید زیادی به احساساتم بها می دهم

شاید باید به گونه دیگری عمل کنم

گاه می اندیشم : خبر مرگ مرا که به تو خواهد گفت؟

شانه بالا زدنت را بی قید

و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

براستی برای چه باید این رنج گران وسهمگین روحی را تحمل کنم

نوسانی به درازای جهان

و تکانی به بلندای زمان

گاه می اندیشم: ز چه رو باید بود؟

و چرا باید این درد گران را تحمل نمود؟

کاش می شد که بدانم ، پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمی دانم پس ازمرگم چه خواهد شد؟

نمی خواهم بدانم کوزه گیراز خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را سخت آشفته سازد

بدین سان بشکند  در من

سکوت مرگبارم را!!

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود