اسوده تر از همیشه از نردبان داغ دکل دیده بانی بالا میرفتم

دستانم از گرمای صبحگاهی اهن های دکل داغ شده بود

چهل متر بالا رفتن در حالیکه دشمن تو را  می بیند و با گلوله به استقبالت می اید سخت است

مخصوصا که دکل را با سیم بکسل مهار کرده بودند و وزش باد یک چرخ مینائی به دکل می داد

دیده بان دشمن مرا دیده بود و شروع کرد به شلیک گلوله زمانی

گلوله زمانی به این صورت عمل می کند که با تنظیم زمان انفجار گلوله ، قبل از رسیدن به زمین ،گلوله منفجر میشود

دکل های دیده بانی دشمن ،بالابر داشت

و تازه در اتاقک دکل هم امکانات خوبی داشتند

ولی مال ما ..........................

رسیدم بالا

کمی نفس چاق کردم

گلوله زمانی منفجر شد و منفقط صدای پاره شدن یسم بکسل ها را شنیدم

به هوش که امدم

داخل اوارژنس ولی زنده بودم