گاهی اصلا حوصله نداری

حوصله هیچ چیزی ، حتی حوصله خودت را !!!!

افکارت برایت آزار دهنده میشود

تحملش را هم  نداری که با فکرهای خودت ور بروی و تلنگر بزنی به آنها!!!

حالی برای خواندن هم نیست

حوصله ای برای ماندن هم نیست

دل و دماغ پانشینی و صحبت کردن هم نداری!!

و خوب همه اینها میشود آینه دق!!!

مجبوری خودت را تحمل کنی!!!

مگر راه فراری هم وجود دارد؟!!!

دیروز خبردار شدم یکی نفر ،  بواسطه طلب و بدهی به بانک ، خودکشی کرده

طتابی را بدور گردن انداخته و تراکتور را روشن و سنگی جلوی لاستیک تراکتور و بعد طناب را انداخته گردنش و یا ریسمانی سنگ را از جلوی لاستیک کشیده  ،  و حرکت،  تراکتور راهی شده و طناب را کشیده و ............. الباقی ماجرا

اینکه چرا و چگونه ، چون شرایط را دقیق نمی دانم ، حرفی نمی زنم

اما اینکه انسانی مرگ را بر زندگی کردن ترجیح بدهد خیلی درد آور است

و اینکه بعد از مرگ او ؛ مگر بانک ها از پولشان می گذرند!!!

بیچاره عیالش و فرزندانش

خدایا عاقبت به خیرمان کن

آمین