اگرخواسته باشم دقیق بگویم چهارده سال و پنج ماهه بودم که برای اولین بار به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شدم

تصویر خیلی روشنی از نحوه و زمان اعزامم ندارم

ولی به یاد دارم که در منطقه شوشتر ، پادگان آمورشی ما بود و مدتها تمرین و تمرین داشتیم

از دودیدنهای صبحگاهی و آموزش سلاح شناسی

تا مانورهای چند روزه و تمرین قایقرانی پاروزنی در رودخانه شوشتر

برای یک نوجوان چهارده پانزده ساله ، دوره بسیار سختی بود

پرفشار و پر استرس

مخصوصا اگر در نظر داشته باشیم که کف پاهای من سوپر صاف است

و حالا عوارض آن فشارهای بدنی و همچنین فشار تمریناتی که برای فوتبال انجام داده ام

دارد خود را نشان می دهد

واریس

کمر درد و غیرو

همه یادگارهای من هستند از روزهای گذشته

قرار بود ما بعنوان عملیات ایذائی به جزایر ام الرسساس و امالبابی که دقیقا روبروی خرمشهر هستند حمله کنیم

یک چند روز را هم در خرمشهر ویران گذراندیم

شهری که علائم روزهای با شکوهی را بر چهره داشت

آن موقع بدل شده بود به ویرانه ای خراب

شب هنگام به زیر اسکله خرمشهر رفتیم

و با تحمل فشار ناشی از جزر  و مد آب که مارا تا زیر سقف اسکله فشار می داد

با قایق های موتوری به جزایر رفتیم