باز یاران یا د باران کرده ا م
گریه بر خوبان فراوان کرده ام
چون بنفشه سر به زیرم هرکجا
هرچه فرمان داده اند آن کرده ام

دیده ام اما نه مثل د یگران
بهر خود دنیا چو زندان کرده ام
چون ندارم غیر او اندیشه ای
جمعی خاطر پریشان کرده ام

گوهر لبخند در ذات من است
خویش رامن غرق طوفان کرده ام
زخم کاری خورده ام از هرکسی
با نمک هر بار درمان کرده ام

در سفر با کاروان زندگی
خویشتن قربان یاران کرده ام
سوختم درآتش قهر کسان
هرچه دیدم باز کتمان کرده ام

تا نیاید بار دیگر برسرم
زندگانی را شتابان کرده ام
باز از دست خودم آزرده ام
باز یاران یاد باران کرده ام

**********

شاعر: لیلیا رضاوند(تمنا)