بسلامتی اون زندانی ک به مادرش گفت:

قراره فردا برای چند روز از زندان ازاد بشم،

مادر میخوام فرار کنم از این مملکت!

گذشت سالها،

نه زنگی زد نه ازش خبری آمد!

مادرش تو دلش گفت: حیف چند سال زحمتم،

ببین چند ساله یه خبری از ما نمیگیرد!

همان روزها که مادر دل تنگ پسرش شده بود رفت پیش رییس زندان و گفت:

این مشخصات پسرمنه ببینید چند ساله از زندان رفته یاست ا نه؟!؟!

رییس زندان نگاهی به شناسنامه کرد و گفت:

این زندانی 7 سال پیش اعدام شده است!

مادرش بغض کرد و گفت:

شاید اشتباه میکنید!

رییس زندان گفت نه مادر جان این تنها زندانی است که هیچوقت از یادم نمیرود،

چون هیچکس نیامد جنازه اش را تحویل بگیرد،

مامورهای شهرداری خاکش کردند!

سلامتی همه کسانی که حاضرند بمیرند،

اما کسی را ناراحت نکنند!