مجنون از راهی میگذشت.

جمعی نماز گذاشته بودند.

مجنون از لا به لای نماز گذاران رد شد.

جماعت تندو تند نماز را تمام کردند.

همگی ریختند بر سر مجنون.

گفتند: بی تربیت کافر شده ای.

مجنون گفت:مگر چه گفتم.

گفتند :مگر کوری که از لای صف نماز گذاران میگذری.

مجنون گفت:

من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گذار ندیدم.

شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید.

{قدری مجنون خداباشیم}

*******************

منبع:نامعلوم