بزرگ شده‌ام دیگر ...

و می‌توانم از پس اشک‌هایم بر بیایم

وقتی گربه‌ای زیر ماشین می‌رود

وقتی خبر مرگ دوستی می‌آید

وقتی به خاطرات کودکی می‌اندیشم

بزرگ شده‌ام

و دیگر به وقت خواندن شعر

تپق نمی‌زنم

و قطره‌های عرق

پیشانی‌ام را نمی‌پوشانند

بزرگ شده‌ام اما

شنیدن نامت کافی‌ست

به همان پسرک خجالتی بدل شوم

که دل ِ دادن ِ گل سرخی را به تو نداشت...

******

یغما گلروئی