به دنبال کسی در این خیابانها نمی گردم

فقط این قدر می دانم که دراین شهر ولگردم

دلم راضی نشد از خواب خوش بیدارشان سازم

اگر هرگز به دنیا کودکانم را نیاوردم

زمانی فکر می کردم یکی از فیلسوفانم

چه کار خنده داری می نشستم فکر می کردم

چه باید کرد با یک روح سرماخورده در باران

چقدر از زندگی از عشق حتی شعر دلسردم

برایم نسخه ای با سادگی از دود می پیچی

که بهتر می شود با آتش سیگار سردردم!

که گفتی می توانی پا به پایم دربه در باشی!

ولی من با کسی غیر از خودم دیگر نمی گردم