چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی است

هنوز پیشه ی داروغه پیشه ی پیشی است

 

اگر به هجو رقیبان نمی شوم نزدیک

به جان دوست که از روی دور اندیشی است

 

و بی دلیل به دریا نمی زنم دل را

مبین که اهل کویرم نگار من کیشی* است!

 

نگار من که به قامت درخت تبریزی است

به روشنی به ظرافت بلور اتریشی است

 

کنون که مخرج اصوات یار شیرین است

چه غم که صورت لک دارش اندکی ریشی است

 

دماغ او که عقابی است پوستش چو پلنگ

فقط ز جمله اعضاش چشم او میشی است

 

بر آستان خدا شکوه می برم شب و روز

که روزگار خراب و وضع کیشمیشی است

 

در این زمانه ی نامعتبر که قاضی شهر

گدای خانه اش از تاجران تجریشی است

 

دلم برای خدا تنگ می شود، اما

سفر به خانه ی ایشان برای من فیشی است

*  کیش +ی=کیشی.

"ی" در کیشی اگر کلمه آذربایجانی باشد، ی نسبت نیست،

کیشی در این زبان به معنی مرد است.

***********

شاعر: ناصرفیض