امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصرالدین ‌شاه که با دسیسه ‌هاى یک سرى وطن ‌فروش در حمام فین کاشان به قتل رسید در شهر کربلا به خاک سپرده شد.اینکه چرا او را به کربلا بردند، سوال است و احتمالا براى دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیرى از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان او را از ایران و ایرانى دور کردند!اما چیزى که بیش از همه مایه شرمندگی است، این که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمى دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!امروزه باسفرهاى متعدد مردم به عراق و کربلا جاى بسى تاسف است که حتى یکى از کسانی که از عراق بر میگردد نمیداند که امیر کبیرهم در آنجا دفن بوده!آیا فکر نمى‌کنید که همین عراقی ها به ما نمی خندند که چطور مردى را که بسیارى ازداشته هاى امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟! 168 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ خبر ﺩﺍﺩﻧﺪ بعضی از افراد صاحب نفوذ، ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩاﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻭﺭﻭﺩ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ!! ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺁﺑﻠﻪ ﻧﺰﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺨﻦ افراد ﻧﺎ ﺁﮔﺎﻩ در ﻣﺮﺩﻡ بیشتر ﺑﻮﺩ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻫﺎ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎن ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﮐﻮﺑﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ.ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ می‌شدند ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﭼﻨﺪین ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩند و ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ.ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ. ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻧﺎﺩانی اﺸﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ.ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ جاهلان و آخوندها ﺑﺴﺎﻃ خرافه و مردم فریبی اﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .این تنها روزی نبود که امیرکبیر گریست؛ ایشان هزار و صد و هشتاد و هشت روز نخست وزیری خود را، هر شب از جهل و خرافات مردم ایران گریست...امیرکبیر برای انجام تمام اصلاحات خود که در کتاب "امیرکبیر" فریدون آدمیت، که به قول آقای خسرو معتضد بهترین کتاب در باره امیرکبیر است،  گریسته است.آری امیرکبیر و "میجی" امپراتور ژاپن، برنامه اصلاحات خود را همزمان آغاز کردند.برنامه اصلاحات امیرکبیر بسیار مفصل تر از میجی بود.مردم ژاپن با میجی همراهی کردند، مطالعه کردند، کار کردند، منافع مردم را برمنافع خود برتری دادند، تا امروز ژاپن سومین کشور دنیا از نظر اقتصادی و بهترین کشور دنیا در تمام پارامترهای زندگی باشد. سالانه ۳۰میلیون نفر از مردم ژاپن به آرامگاه میجی در توکیو می‌روند و از اصلاحات او سپاسگزاری می‌کنند.ولی مردم ایران حتی نمی‌دانند که آرامگاه امیرکبیر روبروی صحن  حسین در کربلاست!در ﺳﺎﻝ ٩٥  بیش از ۳۰ میلیون نفر از مردم خرد باخته و فریب خورده ایران از کربلا بازدید کرده‌اند ولی اصلا سری به آرامگاه امیرکبیر که درست در حجره جنوب شرقی روبروی صحن حسین است نزده‌اند!آخوندهای ساخت انگلیس ا از دیرباز فقط مأموری نابود فرهنگ و تمدن و پیشینه و خاموشی ناسیونالیسم ایران  هستند

--------------------

⭕️ شعری سوزناک از دکتر دانشی جراح مغز و اعصاب که همسرش سرکار خانم نرگس خوبانی و فرزندانش سیدایلیا و سیدطاها را در سانحه سقوط هواپیمای تهران یاسوج از دست داد
 در وصف همسر و فرزندانش :

دنــــــا اولاد خویشتن را به قربانگاه فرا خوانده
عجب مهمانی شومی!
 دنا ! دانی که را امروز به قربانگه فرا خواندی؟
دنا میراث این استان درون آن طیاره مستقر باشند ؛ می دانی؟
دنا دهها مهندس ، دکتر و عالم
در این پرواز می باشند، حالیت هست؟
دنا *بابا* به دست *ایلیا* بسپرده *طاها* را
پسر را پیش بابا قصد داری ، خرد کنی آیا؟
دنا طاها!
دنا طاها به امیدی که اندر زادگاهش جشن میلادش بگیرد گوییا راهی شده یاسوج نمیرانیش؟
نگاهی کن به آن چشمان معصوم ،
وانگهی گر طاقتش داشتی،
نشد شرمت بمیرانش!!
دنا مـادر!
دنا مادر کنار هر دو فرزندش نشسته آبرو دارد!
دنا *نرگس*!
دنا *نرگس* اگر چـــه فصل،فصل نرگس است؛
لیکن، که یک نرگس در آن بالاست و او هم مادر طاهاست ؛ نسوزانش
دنا بهر خدا سر خم نما تا این مسافر بگذر برتو
نماد سربلندی! جان تو یک بار
فقط یکبار سرت را لحظه ای پایین بگیر
بگذار این مهمانها سالم به مهمانی باباشان بیایند
جان تو یکبار ، یک لحظه .....
دنا بابای این دو نزد این مردم شرف دارد،
حیا دارد،
به مانند من و آن دیگری
راحت نمی گرید
تو می خواهی که اشک از دیده ی ایشان برون آری؟  
هزاران دیده ی اشکی به دستش
اشک شوق ریخته!
هزاران درد بی درمان
ز جان مردم استان برون کرده!
تو گر قدرش نمی دانی ، ز مردم پرس و جو فرما
زمحرومان ، زمحتاجان
زبیماران دم عیدی که پارسال ریخت تعطیلات خود را در پی آنها
ز هر کس دوست می داری بپرس
هادی ، چه جانهایی دوباره در مسیر زندگانی باز گردانده.؟
دنا رحمت چه شد قولت کجا رفت؟
دنا از چه به چشمان عزیزانم تو خون آورده ای امروز؟
دنا امشب عزیزانم همه مهمان تو هستند
خجالت بایدت ای کوه مغرور
و پر از فتنه
خجالت بایدت زیرا
که امشب کودکم طاها
 به روی بالشی از برف به روی سینه ی مادر درون دره ات خفته
خجالت بایدت زیرا
سر مهمانهایت جملگی بشکسته خونین است
دل بابای طاها و هزاران مرد ساداتی
زتو چرکین چرکین است
 دنا امشب چونان شبهای دیگر می رود اما
بدان ایلی بزرگ مانند سادات تا قیامت از تو رنجیده است
بدان طـاهای این ایل
کودک معصوم
تو را هرگز
نبخشیده است