۱۴ مطلب با موضوع «طنز پیشگی» ثبت شده است

افسوس

افسوس؟

بنی آدم ابزار یکدیگرند،

گهی پیچ ومهره گهی واشرند

یکی تازیانه یکی نیش مار،

یکی قفل زندان،یکی چوب دار .

یکی دیگران را کند نردبان،

یکی میکشد بار نامردمان

یکی اره شد،نان مردم برد،

یکی تیغ شد خون مردم خورد

یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل ،

یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل .

یکی چون قلم خون دل می خورد،

یکی خنجر است و شکم می درد .

خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز،

نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز،

همه پر کلک پر ریا حقه باز!

چو عضوی بدرد آ ورد روزگار

دگر عضوها پا گذارند فرار!!!!!!

  • برباد رفته

فقط محض خنده!!!!!

تا 18 سالگی که مدرسه کوفتی نذاشت صبحا بخوابیم

تا 28 سالگی استرس کار و پول دراوردن و آینده،

بعدش بچه دار میشیم و تا 35 سالگی هم گریه بچه نمیذاره بخوابیم،

تا 50 سالگی هم باید صبحا زود بیدار شیم بچمون رو بفرستیم مدرسه،

تا 65 سالگی هم که از درد بیماری نمیتونیم بخوابیم،

بعدشم که میمیریم

شانس ما تا بیایم بخوابیم یکی میاد پیس پیس فاتحه میخونه میزنه به سنگ

 قبرمون بیدارمون میکنه☹️

  • برباد رفته

یک داستان، فقط برای خنده

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی تیمچه ای خراب شد.

مرد به سمت تیمچه حرکت کرد و به رئیس تیمچه گفت :

«ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس تیمچه بلافاصله او را دعوت کرد.

شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.

شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید.

صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .

صبح فردا از مردمان تیمچه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند:

« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .چون تو یک از اعضای تیمچه نیستی»

مرد با نا امیدی ازآنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان تیمچه خراب شد .

مردمان تیمچه بازهم وی را به تیمچه دعوت کردند

، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند..

آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما مردمان بازهم گفتند:

« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو از اعضای تیمچه نیستی»

این بار مرد گفت :

«بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم.

اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که عضو باشم ، من حاضرم .

بگوئید چگونه می توانم عضو بشوم؟»

مردمان پاسخ دادند:

« تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد

و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی.

وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یکی از ما خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در تیمچه را زد.

مرد گفت :

« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم .

تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدداست.

و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

مردمان پاسخ دادند :

« تبریک می گوییم .پاسخ های تو کاملا صحیح است .اکنون تو یکی از ما هستی.

ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

رئیس تیمچه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت :

«صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»

مردمان کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند..

مردمان کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد.

پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت..

او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

در نهایت رئیس تیمچه گفت:« این کلید آخرین در است » .

مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت.

او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در رابازکرد .

وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که اودید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما از اعضای تیمچه نیستید .






لطفا لطفا عصبانی نشین ،خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقشو کف دستش بذارم! 😡😡
به جان خودم می خواستم تو یه گروه دیگه بذارمش ترسیدم.
چون شما خیلی فرهنگ دارید  و بد و بیراه نمی گید گذاشتم اینجا

  • برباد رفته

متنی با موضوع:مرگ کشورها

فرانسه‌ اگر بمیرد:

زیبایی‌ می‌میرد
آلمان اگر بمیرد :

قدرت می‌میرد
بریتانیا اگر بمیرد:

سیاست ‌می‌میرد
ایران اگر بمیرد:

تمدن می‌میرد
و عربستان اگر بمیرد:

خیانت می‌میرد!

  • برباد رفته

از شکوه تا سقوط ( کشوری در اوج قدرت که در مسیر ذلت قرار دارد)

مسیر حیات ایران را اکه نگاه می کنی ، جریان غامضی ،در اواخر آن مشاهده میشود

بعد از حمله مغولان خونخوار به ایران و با خاموش شدن آتش تند و عطش فراوان خون خواری این قوم

کم کم ایران از زیر یوغ و سیطره مغولان خارج شد

و بعد از دوره ای با حکومتهای محلی و بی قدرت، صفویان قدرت را در دست گرفتند

و تا زمان حال به گمانم چهار خاندان بزرگ بعد از صفویان بر ایران حکم راندند

و عجبا که با ورود غربی ها به ایران از بعد از عهد مغل

شاهد نامردی ها ، خیانت ها و نفاق های بسیاری در سران کشور بودیم

کشوری که در عهد صفویه مایه فخر ایرانی و ایرانی بود

و همه سیهاحان غربی از شکوه و عظمت و زندگی خوب مردمش گفته اند

تنها در طی پنج و یا شش قرن به نقطه ای رسیده که به رغم دارا بودن این همه موهبت

مسیری قهقهرائی را پیش گرفته

و علاوه بر عدم وجود زندگی با رفاه برای مردمانش

دولت مردانش هم همه در فکر رفتن به فرنگ هستند

و هر کس دستش می رسد

می کند و می برد

تا جایگاه جدیدی برای خود و خانواده اش در غرب ایجاد کند

  • برباد رفته

حادثه ای بنام سلسله مراتب اداری

جالب است

کارمندی که باید هماهنگ با تو و در راستای اهداف اداری کارکند

هرکاری میخواهد میکند

اما اگر نخواهد کاری بکند و یا به مشکل بخورد

توقع دارد تو همه جوره حمایتش کنی

مسئولیت خطای اورا برعهده بگیری

بسیاری از کارها بدون هماهنگی با مافوق انجام میشود

حالا مافوق باید جان فدائی کند

حرمت نگه دارد

با ادب باشد

سنگین و موقور

سنگ صبور کارمندش باشد

اما مهم نیست که هرکاری که برای نزدیکانش بخواهد می کند

تغییر می دهد

تفسیر میکند

تخفیف می دهد

مشمول می کند

از شمول خارج می کند

ولی حالا فرض کن بخواهد برای کسی کاری نکند

یا فرد متقاضی ، باب میل ایشان نباشد

آنوقت معرکه ای داریم که نگو

و میدانی میشود که نپرس

  • برباد رفته

کاش من هم مثل همه بودم

همه جا آشوب و بی نظمی

همه جا بی قانونی و قانون شکنی

جابه جای کشور، بیداد ظلم وستم

پارتی بازی و پارتی بازی

بیچاره مردم

اصلا مردم ، مهم هستند؟

به نظرم تنها واژه بی معنا، مردم هستند

کشوری پر از ظلم وبیداد

پر از نامردی ونامرادی

چه میشود کرد

با این همه نامرادی

و همه توجیه می کنند

که آقا همه جا پر از دزی است

تو چه میخواهی بکنی؟

کاش من هم مثل همه بودم

کاش

  • برباد رفته

من می توانم درخواست پناهندگی سیاسی بکنم

امروز با جمعی از همکاران جهت بازدید از یکی از پروژه های دردست ساخت به یکی از شهرستان ها مراجعه کردیم

در حین رفت وبرگشت، مجالی شد تا حرف بزنیم

از حوزه های مختلف و گوناگونی حرف زدیم

متاسفانه من هم برخی حرف هائی که نباید می زدم را زدم

نکته مهم آنکه به ذهنم رسید

اگر همه مواردی که تا حالا دیده ام  را نوشته بودم

حالا همه این اسناد می توانست برگه ای باشد برای اخذ پناهندگی سیاسی من!!!

خیلی باحال می شد

کاشکی تا حالا به ذهنم رسیده بود

حالا کانادا بودم

هه

هه

هه

هه

  • برباد رفته

متن ترانه آدمک کوکی

متن زیر از ترانه های سیاووش قمیش است ، ولی شاعر آنرا نمی شناسم

 

 ای آدمک کوکی ، صبح شد که بیدار شی

مثل همه عمرت ، تکرار شی و تکرار شی

صبحه ولی انگار نیست ، تو توی شب  تردید

بین شب و روز تو ، انگارر که نیست فرقی

شب هات مثل روزاته ، روزات همگی تکرار

از دست همه سیری ، از دست خودت بیزار

پرواز واسه تو مرده ، تو اوج نمی گیری

بردی همه رو از یاد، از یاد همه میری

تا فرصت هنوزم هست ، برگرد به خودت برگرد

نو شو که این تکرار ، از تو ، تو رو دورت کرد

بسه اگه تا امروز ، تکرار تو را داد بر باد

فردا را بساز از نو ، دیروز رو ببر از یاد

تو لحظه تکرایت ، تنها خودتی همرات

"حسرت" شده یار تو ، "ایکاش" همه حرفات

با غصه نشو همدم ،سنت شکن خود باش

آزادترین فردی ، وقتی که نگی " ایکاش"

  • برباد رفته

خدا جون مچکریم

خداجون مچکریم که چشم دادی بهمون

واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت

مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدن

واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

آخ که شکرت ای خدا واسه این جهان به این بدی

چی می شد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی

خداجون ممنون از اینکه دوتا دست دادی به ما

تا آونا رو رو به هر مترسکی دراز کنیم

خداجون مرسی از این دلی که توسینمونه

میتونیم دل یکی دیگرو بازیچه کنیم

 

 

این هم یکی از سروده های یغما گلروئی است

حرفی ندارم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود