کمی تامل در قضاوت کردن داشته باشیم

بخداهدف خلقت هرچه باشد(با هر منطقی، مکتب و فلسفه ای به آن نگاه کنید ، مهم نیست)

اخلاقیات شاه کلید همه ادیان و مکاتب است

کاش فقط می آموختیم

سریع و ساده قضاوت نکنیم

امروز یک قضاوت عجولانه از من

مردی را رنجاند

حرمتی را شکست

و افسوسی بزرگ برایم بجا گذاشت

کاش کمی صبر میکردم

کاش کمی صبور بودم

ای کاش

  • برباد رفته

اعتماد بی جا به مردم

برای راه ندازی یک گسب وکارجدید، فرد خیرمندی مبلغی به ما قرض داد

افسوس که اعتمادبی جای من ، باز پرداختش را به تاخیر انداخت

آقائی مبلغی را ده روزه از ما گرفت، این فرد خیلی هم موجه هست

والان 13 ماه هست که پس نمی دهد

پس

به هیچ کس

اعتماد نکنید

هرفردی بسته به منافعش شمارا قربانی خواهد کرد

این تجربه من هست

  • برباد رفته

غربت کلمه قانون

کلمه قانون هم واژه ای است که در جهان امروزی غریب مانده!!

مهجور شده!

از قبال آن خیلی ها به نان و نوائی رسیده اند!!!

و از کنار آن بر خیلی هاظلم شده است!!!

قانون ، چماقی است در دست حاکمان تا بر سر کسانی بکوبند که از آنها متابعت نمی کنند

قانون واژه مظلومی است!!

  • برباد رفته

لطیفه ای برای زبان فارسی

فقط در زبان فارسیه که میشه ۱۹ تا فعل رو کنار هم گفت:
داشتم
میرفتم
دیدم
گرفته
نشسته
گفتم
بذار
بپرسم
ببینم
میاد
نمیاد
دیدم
میگه
نمیخوام
بیام
بذار
برم
بگیرم
بخوابم
نه فاعلی نه مفعولی نه قیدی نه صفتی!
یکی بخواد اینو به انگلیسی ترجمه کنه رباط صلیبی مغزش پاره میشه!

  • برباد رفته

دنیای وارونه وارونه وارونه

لیگ حرفه ای

باشگاه های حرفه ای

مدیران حرفه ای

بازیکنان حرفه ای

قراردادهای حرفه ای

و در یک کلمه فوتبال حرفه ای

کلمات زیبایی هستند مثل بسیاری از واژه های پرمعنا که در جامعه فعلی ما لقلقه زبان ما هستند و یا از دیگران شنیده ایم و چون برایمان زیبا و پر طمتراق بوده اند ماهم بکارشان می گیریم و یا جاهای دیگر ، ممالک دیگر و ... شنیده ایم و در بهترین حالت می گوییم تا جا بیفتد و ماهم مالک فوتبال حرفه ای بشویم

خدا وکیلی خودتان را جای دست اندرکاران فوتبال حرفه ای ما بگذارید عجب وضع جالبی داریم

مانده ایم مابین تیم داری هیئتی خودمان و باشگاه دارای ممالک ثروتمند همسایه مان

بالاجبار به واسطه آنکه عضو AFC هستیم و برای حضور در میادین بین المللی مجبوریم یا ملاک ها و معیارهایشان را اجرا کنیم یا ادعا کنیم که در مسیر آن هستیم. چرا که ورزش و عرصه های بین المللی جایگاه ویژه ای در عصر ارتباطات و دهکده جهانی دارد.

فرض کنیم ما) من و شما ) مدیر یک ( نمی دانم تیم ، باشگاه و ... ولی ما فرض می کنیم باشگاه) در ایران هستیم آنچه واضح و روشن است آنکه باشگاه های حاضر در لیگ ما در یکی از تقسیمات زیر جا می گیرند :

- 1 یا کاملاً خصوصی هستند مثل گسترش فولاد ، پدیده و ...

لااقل این ها تکلیف شان با خودشان روشن است اگرچه این ها هم مظلوم واقع می شوند

- 2یا خصوصی نیستند که این یکی هم خودش هم تقسیم می شود به موارد ذیل :

 -1-2 صنعتی هستند که بهرحال راحت هستند مثل سپاهان ، ذوب آهن ، فولاد خوزستان ، پیکان ، سایپا ، صنعت نفت آبادان ، پارس جنوبی و ...

این ها بودجه مشخصی دارند اگرچه این ها هم با تغییر مدیریت ارگانی که به آن متصل هستند نوسان خواهند داشت نمونه اش ، سپاهان زمان ساکت هرکاری می خواست می کرد ، پول بود ، امکانات بود ، مربی بود ، بازیکن بود ، مدیر حرفه ای هم بود و این شد که شدند پرافتخارترین تیم لیگ حرفه ای ایران خوب و بدش بماند برای بعد!

  -2-2صنعتی نیستند ولی هستند و با التماس و زجه حداقل های یک فصل را ردیف می کنند کمی غیرت کمی کمک مردم ، هواداران و متمولین دوستدار بهرحال می گذرانند و بعد در رقابتی نابرابر نابود می شوند نمونه اش استقلال اهواز ، ملوان ، فجرسپاسی ، برق شیراز ، ابومسلم مشهد و...

  -3-2تیم هایی که در طول حیات فوتبال ایران به مدد جایگاه اجتماعی و یا استفاده از سایر ابزارهای کاری برای خود جایگاهی را دست و پا کرده اند و حالا به عنوان ویترین فوتبال ایران به حق یا ناحق معرفی می شوند.

پرسپولیس ، تراکتور ، استقلال ، سپاهان ، ذوب آهن و ... در این دسته اند.اما خوب واقفید که سپاهان و ذوب آهن و حتی تراکتورسازی خود را از این دسته جدا کرده اند و در دسته صنعتی ها قرار گرفته اند.

البته تیم هایی چون شاهین بوشهر ، سپیدرود رشت ، ماشین سازی تبریز و خیلی های دیگر هم هستند که در دنیای وارونه وارنه وارونه فوتبال ما ، حال و روز خوبی ندارند.

این ها را گفتم تا برسیم به اصل مطلب:

 و آن اینکه یا جدا از همه و فقط برای سرگرمی ، فوتبال بازی کنیم که این دیگر فوتبال حرفه ای نیست و همان سبک و سیاق هیئتی خودمان کارساز است یا اینکه  ملزم هستیم استانداردها و الزامات مراجع بالادستی فوتبال را رعایت کنیم که باید فکری نو در اندازیم یا و واقعا حرفه ای شویم.

اما در فوتبال حرفه ای ، همه کارها در مسیر درآمدزایی است فوتبال صنعت است که درست یا غلط ، گردش مالی بالایی برای کشورهای دارای فوتبال حرفه ای ایجاد می کند. در این صنعت با حساب و کتاب و در نظر گرفتن مولفه ها و فاکتورهای زیادی برای هر تیم درآمدی از محل های زیر ایجاد کرده اند :

  -1   پخش تلویزیونی

  -2   تبلیغات محیطی

  -3   تبلیغات روی پیراهن و برندسازی

   -4  بلیط فروشی ... بوسیله باشگاهها

  -5   و هرکار دیگری که با مفاد قانون تضاد نداشته و پولسازی کند

در فوتبال به اصطلاح حرفه ای ما که باید در لیگ آسیا با تیم های متمول شرق و غرب  آسیا بازی کنیم در حالیکه  تیم هایمان مشکلات عدیده مالی دارند و فوق ستاره هایمان حداقل ها را می گیرند و مدیران حرفه ای ما هم که زورشان به بازیکن می رشد یا قراردادش را کم می بندند یا پولش را نمی دهند و می شود بدهی !!!

حالا اگر خارجی باشند فیفا هست ولی داخلی ها چه کنند؟

اینکه باید معیار و ملاکی جهت تعیین قیمت و ارزش واقعی هر بازیکنی ایجاد کرد مقوله ای جداست اما بازیکن ما اگر شکایت کند باید بر روی دل خود و هواداران پابگذارد و اگر شکایت نکند باید از درآمدش بگذرد و از حق و حقوق خودش و ... بگذرد.

اینکه تیم های ما نمی توانند و نمی خواهند به تیم های پایه بها دهند در همین نکته جا دارد که همه می خواهند بروند اروپا هم مربی تیم ملی فرنگی ها را دوست دارد هم بهرحال برای خود بازیکن کلاسی دارد و شاید هم ساکن شد و شاید هم ......................

آهای مردم

در فوتبال حرفه ای باید حق پخش تلویزیونی باشد نه اینکه بگویند چون ما این هستیم نمی شود پرداخت کرد!!!!

در فوتبال حرفه ای باید تبلیغات محیطی را به باشگاه بدهند نه به شرکتی نامعلوم

در فوتبال حرفه ای باید بلیط فروشی را به باشگاه بدهند نه به افرادی نامشخص

و خیلی بایدهای دیگر

وقتی این بایدها اجرا شد آنوقت آقای تاج می تواند بیاید و بگوید تیم ها باید بدهی هایشان را بدهند

آن وقت می توان ضابطه تعیین کرد و تکلیف نمود که تیم ها نباید بدهی داشته باشند

وقتی فلان تیم صنعتی میلیارد میلیارد قرارداد می بست ( با آپشن و با بی آپشن ) تیم های دیگر یا باید نابود می شوند یا قرارداد می بستند و بدهی ایجاد می کردند.

یک لحظه بیائید چشم هایمان را باز کنیم و با دیدن این دنیای وارونه وارونه وارونه عاقلانه راهی برای بهتر بودن و شدن بیاندیشیم.


 

  • برباد رفته

مرثیه ای بر عشق

شاید این رسم عاشقی است، سوختن و سوختن و سوختن!

سهم ما از عشق مشترکمان فقط غم است و غصه !

خون دل خوردن است و اشک های مخفیانه که اگر دیگران اشکت راببینند تمام قد به تو میخندند:

مگر مردی که در دهه پنجم زندگیش هست هم گریه میکند؟

آنهم برای یک تیم؟

مگر میشود؟

و من میگویم میشود

اگر وتنها اگر عاشق باشی!!!!!!

سالهای جوانیم را با پیراهن رنگ وروی رفته قرمزرنگ سپری کردم ودر رویاهایم خودرا در قامت این لباس زیبا و همبازی دکتر دادکان و محمد مایلی کهن و ضیاء عربشاهی و محمد پنجعلی و مجتبی محرمی و....................... می دیدم.

آنقدر اوضاع مالی پدر کارگرم بد بود که با همه مهربانیش نمی توانست پولی برای خرید کفش و حتی لباس به من بدهد ومن هم این شرایط را پذیرفته بودم .

افسوس که حتی هیچ وقت لیاقت دیدن تمرین تیم محبوبم را هم نداشتم و تنها زمان عشق بازی من مربوط میشد به بازی کشاورزو پرسپولیس ...........

و الباقی صفحه کوچک و سیاه وسفید تلویزیون و گزارشگری کوتی و شفیع!!

لااقل آنقدر مرد بودند ومرام داشتند که سالها هیچ کس نتوانست بفهمد طرفدار چه رنگی هستند ، ولی در وانفسای فعلی هر بچه ننه ای به ما می تازد.(بماند برای بعد)

البته من معتقدم فقط برروی دیوار بزرگ و ابدی یادگار مینویسند وزخمی برآن میزنند(بماند برای بعد)

اما روز خوش نداشتیم

غیر از دهه شصت که معلوم نبود کی به کی هست و یادشان رفته بود پرسپولیس هم هست ، چند مرد (به هر دلیلی) تیم را به قول معروف در صندوق عقب پیکان سراپا نگه داشتند و بعد از  این دهه همه مالک عشقم بودند جزء من و مائی که با این تیم خندیدیم ، گریه کردیم، نالیدیم و نتوانستیم کاری بکنیم چون لابی نداشتیم!!!

سالها طوفان دعوای مالکیت بالا گرفت ودراین میان فقط من و عشقم باختیم و سایر حریفان ریز ودرشت از فرصت ایجاد شده بهره جستند و با کمک وبی کمک بردند وبردند.

سریالی است داستان عشقم و من

و افسوس که سهم من فقط خون دل خوردن است

سالها مدیران با لابی و بی لابی آمدند و همه گفتند که چنان کردند وچنان شد

و بعد که طوفان هیاهو خوابید من ماندم و ویرانه ای که در آن ققنوس من ، عشق ابدی من در کنج ویرانه آن درحال پر کشیدن دوباره بود.

مردی که دیروز از انتخاب مدیران با لابی گفت ، خودش خائن بالفطره بود که همه جوره به ما ضربه زد تا شد آدم معروفه و از قبل من وعشقم به جاهای بسیاری رسید.

مدیری که از تشکیلات می گفت ، فقط تشکیلات پارتی بازی را ایجاد کرد و باز من ماندم و ققنوس عشقم!!

بدهی پشت بدیهی

بیکفایتی پشت بی کفایتی (البته بخشی عمدی بوده وبخشی سهوی و بخشی نادانی...!!)

بعد از کسر امتیاز و از دست دادن قهرمانی ، سریال الطاف داوران و کمیته های کذا و کذا شروع شد

بعد حرفه ای گری و سرمایه گذاری بخش صنعت که بالطبع من و عشقم سهمی نداشتیم چون مالکمان نامعلوم بود

بعد انتخاب مدیر پشت مدیر که خودش شد رکودی در کتاب گینس

بعد بدهی بازیکنان و مربیان داخلی و خارجی

ماه ها بدهی ژوژه کابوسمان بود

تازه داشتیم نفسی چاق می کردیم و کمی کرکر بابت ازدست دادن امتیاز به پیکان وسپاهان

که شد آنچه نبایدمی شد

طارمی و ریزه اسپور

قسمت بعدی سریال ساده بازی های یک پسر خوب جنوبی که نیاموخته پایتخت نشستن خیلی چیزها میخواهد که من واو نداریم

و باز من هستم و اشک وآه

به قول دوست نادیده گلم:

خدایا مراقب پرسپولیسم باش

 

  • برباد رفته

جلسه پر سش و پاسخ

بنام خدا

امروزروزعجیبی بود

جلسه پر سش و پاسخ!! ابتکاری نو وبا شیوه جدید

جمعی بیست نفره

رودررو

گرچه در نهایت یک نفر تخریب شد

ولی از برخی جهات خوب بود

انسان موجود عجیبی است

خیلی زودیادش میرود کی بوده و از کجا امده

فقط میخواهد

بیشتر وبیشتر

مهم نیست به چه کسی ظلم شود

مهم این است

همه چیز برای من

من برترینم

  • برباد رفته

دلتنگی

همیشه مانده ام میان خودم وخودم

از یک طرف دورنگی ها و به اصطلاح سیاست ها و رندی و زرنگی آدم های فعلی، واز طرف سادگی، بی عقلی و حماقت های من

در محل کار، زن ها و مردها با فتوای خودشان و بواسطه چند سال هم نشینی و همجواری، به هم نزدیک و محرم شده اند

همکاری را می بینی که لازم است چشمت را دور ببینند آنگاه تماس تلفنی است و خنده های ..... و این وسط تنها تو غریبه هستی!!!!

می بینی همه مدعی دین ومذهب مرامیم و در عمل ، لاسیدن برایمان درد ودل است و لذت بردن ، همنشینی بی ریا

می بینی همه در حال استفاده از موقغیت خود هستند تا منافع مادیشان را تامین کنند

و من فقط در نیای خودم با افکاری کودکانه و گاهی احمقانه

به معجزه فکر می کنم.

برای من که میان دو پارادوکس گیر افتاده ام، زمانه نامرادی را تجربه می کنم

الخصوص که ضعف دین و مبانی اعتقادی را هم دارم

  • برباد رفته

آغاز

بنام حضرت حق

سالها ناآرام بودم وپر از اضطراب و استرس

ولی فقط چند روز است که با بسم الله گفتن در ابتدای همه کارهایم، به سکینه وآرامش رسیده ام.

همکاری می گفت بنویسید تا هم خاطراتی زیبا بجا بماند و هم با مرور آنها بر تجاربتان اضافه شود.

و من قاصر بودم که چگونه دفترخاطراتم را همه جا با خود ببرم

و شاید گاهی بخواهم کسی نبیند و نخواند

و ناگهان جرقه ای زد و وبلاگ نویسی شد راهکار خلاقانه من!!!

البته قبلا و سالیانی پیش کمی با وبلاگ کار کرده بودم

خواهم نوشت

از خودم

خانواده

دوستان

کار

اداره

کارگاه

و همه آنچه به ذهنم برسد

البته اگر خدا بخواهد.

یا علی

 

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود