آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف …
دروغ محض است: آنکس که می گوید دیگر بزرگ شده ام وخوب وبد را تشخیص می دهم!!!
بزرگ که شوی، وارد دنیای عجیب و شگفت آوری خواهی شد که تشخیص کوچکترین امر، سخت میشود.
زندگی مبهم و نفسگیر میشود!!
حقیقتا خوب وبد واقعی همان چیزی است که در ذهن کودکان است..!
بزرگ که شوی معانی کلمات کودکانه را درک نمی کنی!!
معنی آن کلمات را در فرهنگ لغت هم نمی توان پیدا کرد!!
بزرگ که میشوی ، همه چیز رنگ وبوی دیگری می گیرد!!
گویا من ، من نبوده است!!!
بزرگ که میشوی زندگی سخت میشود!!
و اگر میپرسی چرا؟
باید بگویمت که چون:
راه راست یکی است و راه کج بسیار!!!
و کودکی تنها راه راستی ست که من میشناسم!!!!
کودک که هستی دنیایت بزرگ است و آرزوهایت کوچک
اما بزرگ که میشوی: دنیایت کوچک میشود و آرزوهایت بزرگ!!!
و این میشود که من هنوز کودکی ام را دوست دارم!!!!
من درد تورا ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بوده اندر غم عشق
اما نه چنان زار که این بار افتاد
-------------
شعر: حضرت مولانا