🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹


🔺🔺 من #زینب_هستم⁉️


📢📢در ایام متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.

👈 آن زن گفت: رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال، جوان می شوم.

👹متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست و به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید⁉️

گفتند: نه

👈 آنان به متوکل گفتند: هادی (علیه السلام)را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.

▪️امام (علیه السلام)حاضر شد و فرمودند: این دروغگو است و زینب (سلام الله علیها) در فلان سال وفات کرده است.

متوکل پرسید: آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن او هست⁉️

امام (علیه السلام) فرمودند: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) بر درندگان حرام است.❌ تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.

👹متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید.

👈برخی از دشمنان امام (علیه السلام) به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام (علیه السلام) داخل قفس برود.

متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید⁉️

         جانها فدای امام عزیزم▪️▪️

نردبانی آوردند و امام (علیه السلام)داخل قفس رفتند و در داخل قفس شش شیر درنده بود. وقتی امام(علیه السلام) داخل شد، شیرها آمدند و در برابر امام(علیه السلام) خوابیدند و امام (علیه السلام)آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.

👈وزیر متوکل به او گفت: زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود.

👹متوکل از امام هادی(علیه السلام) خواست که بیرون بیاید و امام (علیه السلام) بیرون آمد.

▪️امام فرمود: هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود. متوکل به آن زن گفت: داخل شو.
آن زن گفت: من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.👉


📕 بحار الانوار،علامه مجلسی،ج ۵۰،ص ۱۴۹،ح ۳۵
📕منتهی الآمال،محدث قمی، ج ۲،ص