بنشینید رو به رویِ پدرتان ،
دستانش را در دست بگیرید ،
تا می توانید در چَشمانَش غرق شوید ..
بشمارید دانه دانه خط ها و چروک هایِ زیرِ چَشمهایَش را ..
دست بکشید رویِ صورتش ،
ریشَش را لمس کنید ..
ببوسیدَش تا زِبریِ تَه ریشَش را رویِ لبهایتان حس کنید ..
مُدام با او عکس بگیرید ،
حتی اگر گلایه کند که از عکس گرِفتَنِتان خسته شده ،
هرچه میتوانید عکس بگیرید تا از تمامِ لحظه هایِ بودنش خاطره بسازید..
خودتان را در آغوشَش بیاندازید
و نفس بکشید لحظه لحظه ی
حُضورَش در زندگیتان را ..
و بعد دستانتان را رو به خدا بلند کنید
و شُکر کنید تمامِ لحظه ها و روزهایِ بودنَش را ..
ماهایی که پدر از دست داده ایم ،
خیلی خوب میفهمیم حسرتِ یک لحظه کنارِ پدر نشستن و غرق در چشمانَش شدن را ..
حسرتِ یک بار هم شده بوسیدنِ
دست هایِ زحمتکشَش را ..
حسرتِ شنیدنِ صدایِ مردانه اش را ،
دیدنِ کفش هایِ مَردانه اش
در ورودیِ خانه ،
شنیدنِ یک بار صدایِ کلید اَنداختنِ پدر بر قُفلِ در ..
قدر بدانید بودنِشان را ،
جشن بگیرید حُضورشان را ،
همین روزها ،
همین عیدِ زیبا ،
همین بهانه ی قشنگ که نامگذاری شده به روزِ پدر ،
همین را غنیمت بدانید ،
بلند شوید و بروید و بوسه بارانَش کنید و قُربان صدقه اش بروید ،
به شانه هایِ مردانه اش تکیه دهید ،
و برایِ تمامِ نفس هایش خدا را هزار بار شکر کنید ...