بچه نبودیم که ما، بره بودیم.
صبح خروسخوان همچنین آروم، بدون نقو و نوق از خواب بیدار می شدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صد متری را پیاده گز می کردیم تا مدرسه...،
 سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود،
 یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دست های لبو شده از سرما...
تو مدرسه هم بره بودیم...،
از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وا میستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمی زد، بازیمون چی بود؟؟؟
جینگیلی جینگیلی الیسا
و طناب بازی و لی لی!!
 صبح لی لی،
ظهر لی لی،
 شب لی لی...،

خلافمون چی بود؟
 پنج تومن می دادیم بابای مدرسه،
 یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون،
یه قاشق هم قره قورت چرک صد سال مونده می ریخت روش،
ما هم با لذت ، دِبلیس...،
یا فوق فوقش، فوت فوتک می خریدیم،
 که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر،
 تو یه پلاستیک چهار سانتی،
که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری می شد،
 با یه نی کوچول نارنجی کنارش.
 البته این فوت فوتی رو بیشتر مواقع نمی خوردیم،
نگه می داشتیم که فوت کنیم تو سر و کله ی مخبر کلاس که چغلی همه رو می کرد.
 ظهر که می شد،
همون مسافت طولانی رو بر می گشتیم خونه،
 دستشویی ها مثل الان اوپن نبود، ورِ دل آشپزخونه!
 یا تو حیاط بود، یا تو راهرو.
 دست و رومون را می شستیم و ایضا جورابامون رو،
 رو نرده پهن می کردیم، تازه میامدیم تو،
همچین بره هایی بودیم که، همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن می کردیم به مشق نوشتن،
تموم می کردیم، برنامه رو هم حاضر می کردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن،
عمو و دایی اون یکی دست رو ،
تا بچه چهار خط ب آخر رو بنویسه.

 اینقدر مشق می نوشتیم که گوشه ی انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، همچین میخچه وار.

 بوی نهار، دل می ربود ولی باید صبر می کردیم تا بابا بیاد،
همه با هم غذا بخوریم،
 تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم...،
 والا جرات الیور تویست رو هم نداشتیم، بگیم ما گرسنمونه...،
باید صبر می کردیم...

 الان اگه بود می شد مصداق بارز کودک آزاری،
ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما،
غذا هم هر چی بود، آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی، هر چی بود می ذاشتن سر سفره،
مثل الان نبود که مامان ها هی بگن:
 الهی دورت بگردم، فدات بشم، مرغ نمی خوری؟

 کباب بخور...،
 دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن مادر قربونت بشه!!!
 هر چی بود می خوردیم خدا رو هم شکر می کردیم.

الان که به نسل جدید نگاه می کنم، می بینم،
 ما هنوزم همون بره های مظلوم و بی دفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لی لی می کنیم.

والا به خدااا .....

#ترنج