شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند.
دوستش گفت:
دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم.
مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.
شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.
ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت:
دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم.
مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد.
مردم شگفت زده گفتند:
ملا معجزه کردی؟
ملا گفت:
شما این مرد را خوب نمی شناسید.
او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد.
اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد،
اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.
تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است،
اما خسیس از همه نعمات دنیا.
«دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند
یکی آن که اندوخت و نخورد
و دیگر آن که آموخت و نکرد.