به خاطر دارم قدیمی ها می گفتند : کارمندی آب باریکه ای است که همیشه جاریست
خوب در کشوری جهان سومی که پر بوده و هست از قانون گریزی ، بازار ثبات خاصی ندارد و قابل اعتماد نیست
پس مردم به این فکر می کردند که اخذ حقوق از دولت لااقل مداوم است و همیشگی و برای افرادی که سرمایه کافی برای راه اندازی کسب
وکاری ندارند و یا منبع قابل اعتمادی برای ورود به بازار کار را در اختیار ندارند ، بهترین و ساده ترین راه کسب درآمد و گذران زندگی روزمره ، کارمندی است.
البته بماند که من هم کارمند با سابقه ای هستم و سالهای خوب و برتر عمرم را پشت میزهای کارمندی سپری کردم
اما بی انصافی است اگر نگویم که من به جزء این هنری نداشتم.
ودر طول همین سالها به بلوغ رسیدم(البته در حد خودم ، وابسته به فهم و شعور شخصی من).
اما بعنوان فردی که هم در بازار آزاد کار کرده و هم در دستگاه های دولتی کارمندی ، می گویم:
کارمندی با همه مزایایش :
انسان را کوچک می کند
سقف آرزوهایش را پائین می آورد
اراده اش کوچک میشود
دنیایش کوچک میشود
آرزوهایش حقیر و کوچک میشود
و در ایران، بی کاری و بی عاری را می آموزد
یاد می گیرد تا:
حرب الباد باشد( حزب باد)
یاد می گیر زیر آبی برود
یاد می گیرد زیرآبی بزند
یاد می گیرد چاپلوسی کند
یاد می گیرد توجیه کند
تملق بگوید
تملق بشنود
رشوه بدهد
رشوه بگیرد
زبان بازی کند
استاد سفسطه بازی شود
می آموزد فقط زیبا حرف بزند(مثل من، البته بعید می دانم من اینکاره باشم، یعنی نمی توانم خوب حرف بزنم ویا حرف خوی بزنم)
می آموزد با واژه ها بازی کند
می آموزد بلاسد
می آموزد بلیسد
و در یک کلام:
از صراط آدم بودن فاصله می گیرد
البته بسیار هستند کسانی که برغم سالها کارمندی ، هنوز هم آدمند و حتی آدم تر هم شده اند
ولی....