خیلی وقت است که آسمان بغض کرده
ولی عقده گشائی نمی کند!!!
سینه آسمان پر است از ابرهای خاکستری رنگ درد و غصه!!!
اما بغضش باز نمی شود!!
سالهاست صدای فریاد دردآور ابر، در گوش کوچه پس کوچه های شهر ما، طنین نینداخته
سالهاست دلمان برای گریه ابر تنگ شده
مدتهاست که شهرم لباس برفی سفید را بر تن نکرده
دیگر برای برف بازی ، فرصتی پیش نیامده
اصلا یادمان رفته پائیز و زمستان با گریه شادی آور برف چقدر زیباترست!!
گریستن ابر ، زیباترین گریه دنیاست
تنها گریه ای که همه دوستش دارند!!!
هارمونی زیبای صدای ناودان را فراموش کرده ایم
خیلی وقت است که ارکستر صمفونی زیبای غرش ابر و چک چک قطره های باران
در شهر جائی برای اجرای برنامه اش ندارد!!
به گمانم ابرها هم با ما قهر کرده اند
آنها هم بر لیاقت ما برای گریستن، شک دارند!!
امروز اسمان شهرم ابری است
آسمان مثل این چند سال بغض کرده
ولی گمان نکنم بغضش به گریه ای زیبا منجر شود
دلم تنگ است برای باریدن باران
برای شرشر چکه های باران در ناودان کوچه پس کوچه های گاه گلی!!
دلتنگ پارو کردن برف از پشت بام هستم
و در رویا ، با برف بازی می کنم
آدم برفی می سازم
و به دماغ هویجی اش تلنگر می زنم
آسمان باز هم ببار
اسمان تو دیگر با ما قهر نکن
تو به لیاقت ما نیندیش
که زمین محتاج توست
زمین چشم انتظار نگاه دوباره توست
آسمان عقده گشائی کن
متظر نعره های بلندت هستیم