با خود میاندیشم بودنم یعنی چه؟
و چرا باید بود؟
این همه درد برای چیست؟
حقیقت جامعه فعلی ما و واقعیت های موجود، خیلی باهم فرق دارند
درد جامعه ما این است:
عده ای که لباس مقدس پیامبر اسلام را برتن دارند
و خودشان مروج فرهنگ و آئین اسلام هستند
در عمل و در زمان حکومت داری، قاطی کرده اند
نمی دانند چه باید بکنند
ساده ترین اصول حکومت داری را بلد نیستند
از بسیاری از جوامع بدوی ، ما بدوی تر هستیم!!!!
حقیقت این است: در جامعه ای که منادی دین و دیانت و اسلام است
توقع دیدن ظلم وفساد و فحشا و هزاران مورد دیگر که همه می دانیم را ،نداریم
اما واقعیت جامعه ما خیلی تفاوت دارد:
پر هستیم از مواردی که خودشان دستورات دین و قرآن را نادیده می گیرند و نقض می کنند
پر هستیم از بی عدالتی و بی قانونی و ......(هرچه دلتان میخواهد در ادمه قرار دهید)
به نظر نمی رسد حتی تمایلی برای تغییر اوضاع در مدیران فوق ارشد ، قابل لمس باشد
کشوری که سرشار است از منابع طبیعی (نفت،گاز،طلا،نقره)و یک لیست بلند بالا که شاید نتوان آنرا تکمیل کرد
اما مردمش فقیر هستند
گرسنه می خوابند
تفاوت طبقاتی دارد بی داد می کند
و هرروز کاخ قشر مرفه ، مرتفع تر و کوجه طبقه معمولی ، خراب تر میشود
نوشته بودم نظام سلامت ، لکه ننگی است بر صورت سرخ ایران، حالا تازه شروع کار است
بگذارید زمان بگذرد متوجه نتایجش خواهیم شد
همین دیروز در اصفهان تعداد زیادی از پرسنل قراردادی دانشگاه علوم پزشکی را بدلیل نبودن بودجه
لغو همکاری نموده اند
و قس علی هذا
سرم سوت می کشد
چه در نظر داشتند
و چه ساختند