یکی بود ، یکی نبود

زیر گنبد کبود

توی این شهر قشنگ

یه روزی هیچی نبود

دیوارامون گلی بود

تلفن هندلی بود

کارامون همدلی بود

گازمون کپسولی بود

برقمون چراغ سیمی

لامپ هامونم قدیمی

قفل درها خفتی بود

یخچالامون نفتی بود

هرچه بود خوش بود دلا

بیخیال مشکلا

زیلوهامون شد قالی

همه چی دیجیتالی

کابل ، فیبر نوری شد

همه چیز بلوری شد

حالا چشما وا شده

اشکنه پیتزا شده

حالا با اون ور آب

جوونا با آب و تاب

شب و  روز چت می کنند

یعنی ، صحبت می کنند

آب نباتا قند شده

پیکانا سمند شده

کوره ده ها راه دارن

چوپونا همراه دارن

توی این بگو بخند

عصر همراه و سمند

دل خوش ، سیری چند؟

تو کجائی سهراب؟

آب را گل کردند

و چه ، با دل کردند

زخمها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقایق کردند

همه جا سایه دیوار زدند

گفته بودی قایقی خواهی ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد ازین شهر غریب

قایقت جا دارد؟

که نجاتم دهی از این گرداب

----------------------------


شاعر را نمی شناسم

منبع کانال تلگرام: خانه پدری