آرام اما لرزان به عصایش تکیه داده بود
با قدم هائی کوتاه و سنگین راه می رفت
به نظر می رسید ، پاهایش را خاک می کشد!!!!
آرنج هایش هم خیلی قابل اعتماد نیستند
سائیدگی همه مفاصل ریز و درشتش را درگیر کرده است
قد بلندش به خمیدگی می زد
و صورت زیبایش پر بود از چین و چروک
آهسته می رفت ودلواپس بود
سالها کار در معدن ؛ حالا اثراتش را نشان میداد
گرچه او آدم سرسختی بود و یکدنده و لجباز
اما بیماری ، لجباز نمی شناسد
سی سال کار در معدن سرب و مس
انهم صدها متردر عمق زمین
از او آدم سرسختی ساخته است!!
خودش می گفت : در ایام زمستان ، هفته ها خورشید را نمی دیدند
قبل از طلوع به عمق می رفتند و بعداز غروب ، باز می گشتند
همه اینها فقط برای آنکه زندگی همسر و چهار فرزندش را تامین کند!!!
حالا فرزندان هرکدام قد کشیده و خود تشکیل خانواده داده اند
و خیلی اگر لطف کنند
ماهی یک یا دوبار به خانه پدر ، سری می زنند
حالا وقتی شماره تلفن همراهش بر روی تلفنم می افتد
شبیه دوران کودکی
دلم می لرزد
صدایش ، دیگر صلابت آن روزها را ندارد
اما برای من پر از خاطره است
زمانی که با همه نداریش ، مرد بزرگ زندگی من بود
حتی وقتی شوخی میکرد
(((حاجی بابا)))
این کلمه بر روی تلفن همراهم نشست و من بی دلیل گریستم
واژه ای برای گفتن احساسم به او وجود ندارد
تنها مرد همه دنیای من
قدبلند
با دستهائی کشیده
اگر حالا عصر او بود
بی شک اینگونه زجر و بیماریش ، دلم را ریش نمی کرد