جواب علیرضا اعلمی به صادق.عین بیقرار
*************
خانه ی فکر تو دیجور، بما مربوطست
ادب از دست تو رنجور، بما مربوطست!
ظلمت کفر تو بر شانه ی شهرم پیداست
زخمه ی بال و پر نور بما مربوطست!
گوشت ارزانی هر ساز ولی در خلوت
قیل و قال دف و طنبور بما مربوطست!
تا دم مرگ بیفت از هوس مستی خویش
نقل عریانی انگور بما مربوطست!
خیمه، در ظلمت اوهام زدی رو خوش باش!
خدشه بر بارگه نور، بما مربوطست!
ریشه در روشنی دین محمد داریم
تیشه در دست تو مزدور، بما مربوطست!
چهارده قرن به خونش بر جان پروردیم
لغز دشنه و ساطور بما مربوطست!
تو منال از غم تور، ای سر و جانت همه صید!
پهن کردی اگر این تور، بما مربوطست!
تو از آبشخور فکرت به حد مرگ بنوش
زان کنی عربده و اور بما مربوطست!
دین من گفت که ظلمت پی تکثیر آمد
هین!به پا داشتن نور بما مربوطست!
پشت دیوار خرد، سنگر جهال شده ست
دفع هر فتنه به هرجور بما مربوطست...