زنده باد میان سالی:

که آدمی در آن نه هول و ولع و شتاب جوانی را دارد،

و نه دیگر فکر می کند که همه کاره ی عالم است و اختیارش نامحدود؛

نه در حسرت نداشته ها غرق است

و نه داشته های خیالی را در سر می پروراند.

میان سالی یعنی قدردانی از آنچه داری.

میان سالی یعنی بهترین دوران زندگی،

میان سالی، یعنی دیدن یکی دو تار موی سفید در هر ماه؛

یعنی آگاهی تدریجی از اینکه تو جاودانه نیستی؛

رو به پایانی،

و اینکه فرصت زیستن چقدر اندک است.

میان سالی یعنی اینکه وقت نداری حسرت گذشته و آینده را بخوری.

میان سالی، یعنی اینکه زندگی را همین لحظاتی که در آنها هستی بدانی

و نه چیزی که در گذشته بوده و یا چیزی که خواهد آمد.

میان سالی یعنی اینکه می فهمی آدم ها همینند که هستند،

و آنها را همانطور که هستند دوست بداری.

میان سالی یعنی شروع پختگی؛

آرامش،

زود از کوره درنرفتن،

هیجانی (منفی) نشدن،

استقامت ورزیدن، و ...

میان سالی یعنى هنوز هم فرصت باقیست تا از زندگى لذت ببری

میانسالی زیباست