مادرم یک خانه دار تمام وقت است . یک عاشق چندشغله .
صبح ها باغبان گل های باغچه است و برایشان مادری می کند .
ظهرها یک سرآشپز تمام عیار می شود با چاشنی که بهترین سرآشپزها آنرا کم دارند
" چاشنی عشق ".
عصرها یک معلم باحوصله است
و عشق کلمه به کلمه از چشمانش هجی میشوند و روی صفحه ی کتاب سر میخورند .
وقت بیماری یک پرستار دلسوز میشود و جرعه به جرعه درد را از تنم می تکاند .
به وقت خستگی های پدرم همدم و هم صحبتش میشود تا آرامش به خانه برگردد .
گاهی اما دلش هوای خودش را میکند
همان روزهایی که عطر چای دارچینش کوچه را روی سرش می گذارد ..