گفتمش ای پدر تو دانی چیست
رمز خطهای روی پیشانی
گفت هر خط نشانه دردیست
تانباشی پدر نمی دانی
تا ڪه بودست وهست این دنیا
قرعه بر نام و ڪام رندان است
هر پدر را ڪه دست خالی است
زندگانی به حڪم زندان است
آن ڪه زندان ڪشیده می داند
این خطوطی ڪه هست بر دیوار
هرڪدامش نشان سالی سخت
هریڪی سرگذشت شامی تار
لیڪ فرزندم افتخار من
پینه دست هست نه پیشانی
بهر خدمت دمی نیاسودن
بهتر از سجده های طولانی