مقایسه طول عمر انسان با عالم حیات

برگه های دفتر که ورق ها میخورند

گذر عمر انسان را نشان می دهد

لحظه لحظه عمر انسان را همین ثانیه ها تشکییل می دهند

من حساب کرده ام

اگر متوسط سن انسان را نود و پنج سال بگیریم ( که خیلی سخت و بعید است در شرایط فعلی)

یک انسان مجموعا حدودهای سی و پنج هزار روز زندگی می کند!!

نزدیک هشتصدو چهل هزار ساعت!!

و حدود پنجاه میلیون و چهارصد هزار دقیقه!!

و تقریبا سه میلیارد و بیست و چهار میلیون ثانیه عمر می کند!!

من خیال میکنم اگر انسانی از بدو تولد شمردن رابلد باشد و شروع به شمردن کند

فقط می تواند از یک تا حدود همین اعداد را بشمرد

پس چقدر حقیر هستیم!!

در مقابل فاصله زمین تا ماه ، تا خورشید

و یا نه اصلا در برابر چهار هزار میلیارد سال نوری فاصله دو سوی عالم گیتی!!

چقدر کوچکیم

چقدر کم هستیم

البته ما مغزی داریم که می تواند همه عالم را با تصور در خیال خود جای دهد

از این منظر ما خیلی بزرگیم

به اندازه چهار هزار میلیارد سال نوری ، فاصله دو سوی عالم حیات!!!

کلمه دیگری پیدا نکردم

فقط با تمام وجود می گویم:

پا ک و منزه هست خدای بزرگ

  • برباد رفته

آرامشی بعد از طوفان

گاهی ، کمی آرامش هم خیلی خوب است .

تلاطم داشتم .

پرتلاطم و خروشان

همچو موج هائی بلند و پرابهت که خود را بر ساحل می کوبند

افکاری تند و پرحاشیه ، جسم رنجور مرا می کوبیدند

به دیوار ، سنگ دنیا

لرزان و نالان ، از نفس افتاده

پرآشوب

پر درد

به قدری سنگین که سینه ام سنگینی می کند

قلبم پرفشار می زند

فریادی در درونم نفوره می زند

که اگر لب باز کنم، جهان اطرافیانم را می سوزاند

همه را دلگیر میکند

و تاب آوردن در برابر بیقراری دل و  روحم ، کاری دشوار و خیلی از مواقع ، امری عبث است

نه بخدا سوگند ، نه

ادعائی ندارم

من هم یک انسان معمولی هستم

و حتی شاید بدتر از خیلی ها و یا بدتر از همه

اما دردی می کشم که نگو

داغی دارم که نپرس

  • برباد رفته

متن ادبی:حال همه ی ما خوب است ، ولی تو باور نکن

سلام

حال همه‌ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند

بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد

باد بوی نام های کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن

سروده ای زیبا از آقای سید علی صالحی

و یکی از دکلمه های زیبا و بیاد ماندنی مرحوم خسرو شکیبائی

  • برباد رفته

شرکت در جلسه هیئت مدیره

پنجشنبه ، ظهر مرادعوت کردند تا درجلسه هیئت مدیره بعنوان مطلع( هه هه) شرکت کنم

جلسه خوب و آرامی بود

بی هیچ بحث و جدلی

با همدلی و  با سادگی مطالب مطرح شد

همه نیت شان این بود که کاری بکنند تا به سود بیشتری برسیند

بی آنکه دعوائی باشد

تصمیماتی گرفته شد

نمی دانم بعضی موارد چقدر مطابق یا آئین نامه و اساسنامه شرکت بود

ولی مجموعا به نظرم خیلی خوب بود

این هم شرکت در جلسه هیئت مدیره

  • برباد رفته

متن ترانه خستگی ها

خسته از خستگیای این دل وا مونده
 خسته از تو که خیالت پیش من جا مونده
 خسته از پرسه تو شهری که همش آواره
 بی تو زیر آسمونی که یه بند میباره
 به همین سادگیا نیست از تو دل کندن و دوری
 چه سبک پر زدی از من تو بگو آخه چجوری
 تو چجوری غم این خستگی از یادت رفت
 حسرت روزای رفته همه از آهت رفت
 من چجوری به تو و عطر تو بیمار شدم
 تو که رفتی عطر بارون شب همراهت رفت

 

این متن ترانه خستگی ها از سروده های کیان زمانی است

که سیاوش قمیشی هم آنرا خوانده است

  • برباد رفته

من کیبورد ندارم

متاسفانه شرایطی دارم که امکان تایپ مطلب در منزل برایم وجود ندارد

صفحه کلید یا همان کیبورد لب تاپم مشکل دارد و برخی از حروف را تایپ نمی کند

وبرای همین نوشتن متون ، خیلی اعصاب خوردن کن شده است

یکبار با مبلغ قابل توجهی ، ولی بازهم همان مشکل رادارد

و ظاهرا وسع مالیم به آن حدنیست که مجددا آنرا تعویض کنم

و این دلیلی است که جمعه ها ننویسم

جمعه ها روز عجیبی هستند

فیلم می بینم و فیلم

همه آرزوها و رویاهایم را با فیلم ، جبران می کنم

بیهوده روز می گذارنم

  • برباد رفته

بازنده بودن

وقتی با معیارها و مولفه های زندگی امروزی مقایسه می کنم

من بازنده هسنم

هرجور که فکر کنیم

هر جور که مقایسه کنیم

من با مو لفه های موچود ناسازگارم

هیجوره ، ردیف نیستم و نمی شوم

ساده و بی هیچ تعریفی از بودن ، هستم

بیهوده و پوچ ، روزگار می گذارنم

از زمین وزمان خورده ام ، ولی نمی توانم و نمی خواهم ، جبران کنم

به هر ه توانستم و توانم بود ، لااقل زیان نزدم

ولی حالا من یک بازنده ام

  • برباد رفته

متن ترانه دل ما را بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست

دل دریارو نوشتی همه دنیا رو نوشتی

دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم نمی شماریم

بنویس از ما که در حال فراریم

توی این پاییز برگ ، فکر بهاریم

دست من خسته شد از بس که نوشتم

پای من آبله زد  بس که دویدم

تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن

چرا اونجا که تویی من نرسیدم

تو که از شکنجه زار شب گذشتی

از غبار بی سوار شب گذشتی

تو که عشق و با نگاه تازه دیدی

باد ه بان به سینه دریا کشیدی

بنویس از ما که عشق رو نشناختیم

حرف خالی زدیم و قافیه باختیم

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

لحظه ، لحظه در فرار و در فریبیم

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم ، نمی شماریم

شعر دل ما را بنویس ، از سروده های اردلان سرافراز

من خیلی باهاش حال می کنم

  • برباد رفته

ایران ،شکوهی رو به زوال

نمیدانستم معنی کلمه ایران چیست؟

کمی جستجو کردم و موارد زیر دستگیرم شد: برایم جالب شد

قبل از مهاجرت اقوام  آرییائیان ایران به این سرزمین ، اقوام گوناگونی با فرهنگ ها و تفکرات گوناگونی در آن سکنا داشتندکه اطلاعات دقیقی درباره آنها وجود ندارد.مهمترین این اقوام  ، عیلامیان هستند که حدود چهار هزار سال پیش از میلاد ، زندگی می کردند. در اواسط هزاره ٔ دوم پیش از میلاد مسیح ، طوایفی از نژاد سفیدپوست از راه جیحون و کوههای قفقازیه به داخله ٔ نجد ایران روی آوردند، این قبایل شعبه ای از نژاد سپیدپوست هند و اروپایی بودند که نزدیک سه هزار سال پیش از میلاد مسیح از هم نژادان خود جداشده بودند و به سیای مرکزی مهاجرت کردند و دسته ای از آنها هم ظاهراً در ناحیه ای نزدیک دریای خوارزم که در اوستا ایرن واجه (ایران ویج ) نامیده شده است بسربردند،  مجموع این اقوام بدو دسته ٔ اصلی منقسم می شدند،دسته ای که خود از چند شعبه ٔ زورمند تشکیل می شد «سَک َ "" و دسته ٔ دیگر که متمدن تر از دسته ٔ نخستین بود «اَرِی » نامیده می شدند.

دسته ای از این قبایل که خود را اَرِی َ یعنی شجاع و شریف می نامیدند کم کم بر دره ٔ سند و قسمتی از اراضی هندوستان مسلط شدند و آنها را «اری ورت » خواندند،شعبه ٔ دیگر که اُیری و اَیرین خوانده شده اند، در نجد ایران سکونت گرفتند

توضیح اول

 قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود .در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند .کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند.

توضیح دوم

واژه­‌ی ایران در فارسی باستان (Airya) و در فارسی میانه به شکل اران (Erān) بوده، و برگرفته از شکل‌ قدیمی Airya Nama و به معنای سرزمین مردمان اصیل است. و نیز در زبان سنسکریت اریه (Ariya) به معنی سرور و مهتر و آریکه (Aryaka) به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی ائیرین (Airyana) و به‌زبان پهلوی و فارسی دری ایر خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی "Arya" است . ایر در واژه به‌معنی آزاده و جمع آن ایران به‌معنی آزادگان است.

نام ایران در لغت به معنی سرزمین آریاییان است و مدت‌ها قبل از اسلـام نیز نام محلی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود.البته از 600 سال پیش از میلـاد تا 1935 در عرصه بین‌المللی با نامـ پرشیا شناخته می شد.که در سال 1935 با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نامـ بومی کشور (ایران) در عرصه بین الملل هم مورد کاربرد قرار گرفت. نامـ "پرشیاً همچنان در زبان‌های اروپایی به دلیل سابقه تاریخی - فرهنگی اش مصطلح است.اما در اخبار سیاسی بیشتر از نامـ ایران استفاده می‌شود.مردم ایران : نژاد آریایی که در حدود اواسط هزاره ٔ دوم قبل از میلاد در ایران جایگزین شد.در طی تاریخ با اقوام مختلف عرب و ترک وغیره درآمیخت و نژاد ایرانی به معنی اخص از اعقاب این آریائی ها محسوب میشود. بیش از 99 درصد سکنه ٔ ایران مسلمانند و از این عده قریب 80 درصد شیعه ٔ دوازده امامی (مذهب رسمی کشور) و بقیه سنی (عمدةً کردها، بلوچها و ترکمن ها) و شیعه ٔ اسماعیلی می باشند. یک صدم دیگر اقلیت زردشتی است  و غالباً در یزد و کرمان و تهران و اطراف سکنی دارند.اقلیت یهودی و اقلیت ارمنی ، غالبا در ارومیه ، تبریز، تهران ، فریدن ، و جلفای اصفهان سکونت دارند. اقلیت آسوری بیشتر در ارومیه سکونت دارند. در ایران گروهی از پیروان مذهب پرتستان و کاتولیک رومی نیز وجوددارند.که غالباً در تهران و معدودی در سایر نقاط ایران پراکنده اند. زبان رسمی ایران فارسی است .که نه فقط در ایران بلکه از کوههای زاگرس تا پامیر و سیردریاگسترش دارد.

  • برباد رفته

تسلیت گفتن به صاحبان عزا

این هم از رسومات، زمانه ماست

فردی (با هر رتبه و درجه ای) یکی از اقوامش را ازدست می دهد

برای تسلیت گفتن وشرکت در مراسمش ، خیانت میشود

بگذریم که شرکت در مجلس عزاداری مشارالیه ، بسته به وضعیت مالی و جایگاه اجتماعیش ، فرق دارد

یعنی هرکس پولدارتر و با منصب تر باشد، استقبال بیشتری برای شرکت در مراسمش میشود

و پرسنل خدمه و یا بی مایه های مثل من، طرفداری ندارند

رسم شده:

باید با ماشین اداره و در ساعت اداری بعنوان ماموریت اداری بروند تا تسلیت بگویند

این صحیح است؟

اول چرا باید با وسیله عمومی بروند؟

حال فرض کنیم این یکی را بشود توجیه کرد

چرا بعنوان ماموریت اداری می روند؟

میخواهند خوش آمد گوئی کنند

اما از جیب مردم هزینه می می کنند

((""خرج که از کیسه میهمان بود

حاتم طایی شدن آسان بود""))

این ها ، رسومات جدید کشور ماست

بدعت هائی نامیمون ونامبارک

رسم شده و گریزی نیست

حرفی بزنی

متهم میشوی به امل بودن

بی فرهنگ بودن

دهاتی بودن

عجیب است عجیب

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود