حیاط خانه ما تنهاست

کسی به فکر گلها نیست

کسی به فکر ماهیها نیست

کسی نمیخواهد باور کند

که باغچه دارد میمیرد

که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است

که ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می شود

و حس باغچه انگار

چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست.

حیاط خانه ی  ما تنهاست

حیاط خانه ی  ما

در انتظار بارش یک ابر ناشناس

خمیازه میکشد

و حوض خانه ی ما خالیست

ستاره های کوچک بی تجربه

از ارتفاع درختان به خاک میافتند

و از میان پنجره های   پریده رنگ خانه ی ماهی ها

شب ها صدای سرفه میآید

حیاط خانه ی ما تنهاست .

******************
نویسنده: فروغ فرخزاد

  • برباد رفته

حواسمان باشد

حواسمان باشد هیچگاه از اطرافیان خود نپرسیم:

پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟

هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم که فرزندتون چطوری درگذشت؟

هیچگاه از کسیکه هنوز کاری واسه خودش پیدا نکرده (خصوصا در جمع) نپرسیم هنوز بیکاری؟
اگر هم کاری از دستمون بر میاد، تو جمع بهش نگیم. بکشیمش کنار بگیم من میتونم برات کار پیدا کنم.

هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم پول احتیاج داری؟

بدون اینکه بخواد، پولو بهش بدیم تا همیشه  حرمت و احترام رو حفظ کنیم.

هیچگاه از زنی که بچه دار نمیشه نپرسید؛ هنوز بچه دار نشدین؟

بلکه ازخدا بخواهید بهشون فرزندی سالم ببخشهپ

هیچگاه از میهمانی که تازه رسیده نپرسیم؛ آب یا خوراکی ای میل داری؟

بلکه بدون چون و چرا ازش پذیرایی کنیم.

به این میگن میهمان نوازی.

هیچگاه از مجردی نپرسیم؛ چرا هنوز ازدواج نکردی؟

هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران کسی را مسخره نکنیم

همیشه آنچه برای خودنمی ‌پسندیم برای دیگران هم نپسندیم...

  • برباد رفته

زن ، واژه ی همتای جهان

من یک زنم،

پس روز زن بر من مبارک

یک مادرم،

پس روز مادر بر من مبارک

امور خانه را مدیریت میکنم،

پس روز مدیر بر من مبارک

بر بالین عزیزان دردمندم بیدار می‌مانم و دردهایشان را مرحمم،

پس روز پزشک بر من مبارک

برای راحتی زندگی خانواده ام، میسازم آنچه که نیست و خلق میکنم آنچه که مایع آرامششان هست،

پس روز مهندس بر من مبارک

درس‌های زندگی را با تمام وجود می آموزم، با مهربانی، با صبر و تحمل و امید،

پس روز معلم بر من مبارک

حریم زندگی‌ام را ، حرمت خود و خانواده ام را پاسبانم،

پس روز مرزبان بر من مبارک

دسته گلی به خودم تقدیم میکنم چون یک زنم با یک عالمه عشق نه وظیفه !!!!

  • برباد رفته

عکس نوشت:یک صفت از آدم کودن

  • برباد رفته

چرا امیر کبیر را در ایران دفن نکردند؟

امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصرالدین ‌شاه که با دسیسه ‌هاى یک سرى وطن ‌فروش در حمام فین کاشان به قتل رسید در شهر کربلا به خاک سپرده شد.اینکه چرا او را به کربلا بردند، سوال است و احتمالا براى دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیرى از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان او را از ایران و ایرانى دور کردند!اما چیزى که بیش از همه مایه شرمندگی است، این که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمى دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!امروزه باسفرهاى متعدد مردم به عراق و کربلا جاى بسى تاسف است که حتى یکى از کسانی که از عراق بر میگردد نمیداند که امیر کبیرهم در آنجا دفن بوده!آیا فکر نمى‌کنید که همین عراقی ها به ما نمی خندند که چطور مردى را که بسیارى ازداشته هاى امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟! 168 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ خبر ﺩﺍﺩﻧﺪ بعضی از افراد صاحب نفوذ، ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩاﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻭﺭﻭﺩ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ!! ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺁﺑﻠﻪ ﻧﺰﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺨﻦ افراد ﻧﺎ ﺁﮔﺎﻩ در ﻣﺮﺩﻡ بیشتر ﺑﻮﺩ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻫﺎ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎن ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﮐﻮﺑﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ.ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ می‌شدند ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﭼﻨﺪین ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩند و ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ.ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ. ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻧﺎﺩانی اﺸﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ.ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ جاهلان و آخوندها ﺑﺴﺎﻃ خرافه و مردم فریبی اﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .این تنها روزی نبود که امیرکبیر گریست؛ ایشان هزار و صد و هشتاد و هشت روز نخست وزیری خود را، هر شب از جهل و خرافات مردم ایران گریست...امیرکبیر برای انجام تمام اصلاحات خود که در کتاب "امیرکبیر" فریدون آدمیت، که به قول آقای خسرو معتضد بهترین کتاب در باره امیرکبیر است،  گریسته است.آری امیرکبیر و "میجی" امپراتور ژاپن، برنامه اصلاحات خود را همزمان آغاز کردند.برنامه اصلاحات امیرکبیر بسیار مفصل تر از میجی بود.مردم ژاپن با میجی همراهی کردند، مطالعه کردند، کار کردند، منافع مردم را برمنافع خود برتری دادند، تا امروز ژاپن سومین کشور دنیا از نظر اقتصادی و بهترین کشور دنیا در تمام پارامترهای زندگی باشد. سالانه ۳۰میلیون نفر از مردم ژاپن به آرامگاه میجی در توکیو می‌روند و از اصلاحات او سپاسگزاری می‌کنند.ولی مردم ایران حتی نمی‌دانند که آرامگاه امیرکبیر روبروی صحن  حسین در کربلاست!در ﺳﺎﻝ ٩٥  بیش از ۳۰ میلیون نفر از مردم خرد باخته و فریب خورده ایران از کربلا بازدید کرده‌اند ولی اصلا سری به آرامگاه امیرکبیر که درست در حجره جنوب شرقی روبروی صحن حسین است نزده‌اند!آخوندهای ساخت انگلیس ا از دیرباز فقط مأموری نابود فرهنگ و تمدن و پیشینه و خاموشی ناسیونالیسم ایران  هستند

--------------------

⭕️ شعری سوزناک از دکتر دانشی جراح مغز و اعصاب که همسرش سرکار خانم نرگس خوبانی و فرزندانش سیدایلیا و سیدطاها را در سانحه سقوط هواپیمای تهران یاسوج از دست داد
 در وصف همسر و فرزندانش :

دنــــــا اولاد خویشتن را به قربانگاه فرا خوانده
عجب مهمانی شومی!
 دنا ! دانی که را امروز به قربانگه فرا خواندی؟
دنا میراث این استان درون آن طیاره مستقر باشند ؛ می دانی؟
دنا دهها مهندس ، دکتر و عالم
در این پرواز می باشند، حالیت هست؟
دنا *بابا* به دست *ایلیا* بسپرده *طاها* را
پسر را پیش بابا قصد داری ، خرد کنی آیا؟
دنا طاها!
دنا طاها به امیدی که اندر زادگاهش جشن میلادش بگیرد گوییا راهی شده یاسوج نمیرانیش؟
نگاهی کن به آن چشمان معصوم ،
وانگهی گر طاقتش داشتی،
نشد شرمت بمیرانش!!
دنا مـادر!
دنا مادر کنار هر دو فرزندش نشسته آبرو دارد!
دنا *نرگس*!
دنا *نرگس* اگر چـــه فصل،فصل نرگس است؛
لیکن، که یک نرگس در آن بالاست و او هم مادر طاهاست ؛ نسوزانش
دنا بهر خدا سر خم نما تا این مسافر بگذر برتو
نماد سربلندی! جان تو یک بار
فقط یکبار سرت را لحظه ای پایین بگیر
بگذار این مهمانها سالم به مهمانی باباشان بیایند
جان تو یکبار ، یک لحظه .....
دنا بابای این دو نزد این مردم شرف دارد،
حیا دارد،
به مانند من و آن دیگری
راحت نمی گرید
تو می خواهی که اشک از دیده ی ایشان برون آری؟  
هزاران دیده ی اشکی به دستش
اشک شوق ریخته!
هزاران درد بی درمان
ز جان مردم استان برون کرده!
تو گر قدرش نمی دانی ، ز مردم پرس و جو فرما
زمحرومان ، زمحتاجان
زبیماران دم عیدی که پارسال ریخت تعطیلات خود را در پی آنها
ز هر کس دوست می داری بپرس
هادی ، چه جانهایی دوباره در مسیر زندگانی باز گردانده.؟
دنا رحمت چه شد قولت کجا رفت؟
دنا از چه به چشمان عزیزانم تو خون آورده ای امروز؟
دنا امشب عزیزانم همه مهمان تو هستند
خجالت بایدت ای کوه مغرور
و پر از فتنه
خجالت بایدت زیرا
که امشب کودکم طاها
 به روی بالشی از برف به روی سینه ی مادر درون دره ات خفته
خجالت بایدت زیرا
سر مهمانهایت جملگی بشکسته خونین است
دل بابای طاها و هزاران مرد ساداتی
زتو چرکین چرکین است
 دنا امشب چونان شبهای دیگر می رود اما
بدان ایلی بزرگ مانند سادات تا قیامت از تو رنجیده است
بدان طـاهای این ایل
کودک معصوم
تو را هرگز
نبخشیده است

  • برباد رفته

قیمت یک روز زندگی چندهست

راستی هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یک روز زندگی چندهست؟!؟!

تمام روز را کار میکنیم و آخرش هم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی چیزی ندیدیم!!

آیا تا بحال از خودتان پرسیده اید:

قیمت یک روز بارانی☔️ چند است؟

یک بعد از ظهر دلنشین آفتابی را چند میخرید؟؟

آیا حاضرید برای بو کردن یک بنفشه وحشی در یک صبح بهاری یک اسکناس درشت بدهید؟؟!؟؟

هیچ وقت شده بگویی دستت درد نکند!؟!

شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشان را روی ما گریه میکنند!؟!

آنقدر که دیگر چیزی برایشان باقی نمی ماند و محو می شوند!!!

ابرها☁️ را می گویم!!

هیچوقت از ابرها تشکر کرده ای؟!

چرا فیش پول باران ماهانه برای ما نمی آید؟!

چرا آبونمان اکسیژن را پرداخت نمی کنیم؟!

تو که قیمت همه چیز را با پول میسنجی، تا حالا شده از خدا بپرسی قیمت یک دست سالم چند است؟!

یک چشم بی عیب چقدر می ارزد؟!

چقدر بابت اشرف مخلوقات بودن باید بپردازیم؟

قیمت سلامتی چند است؟

این ها همه لطف است!!

همه نعمت است!!

اما ما آنها را به حساب حق و حقوق خود میگذاریم!

اگر روزی فهمیدی قیمت یک لیتر باران چقدر است؟!

و یا چقدر باید بابت مکالمه با خدا بپردازیم!!!!

ویا چقدر بدهیم تا نفس مان را با طراوت عطر طبیعت زیبایش تازه کنیم!

آنوقت می فهمی که چرا توی این دنیا زندگی می کنی.

شاد باشید و دیگران را شاد کنید!

  • برباد رفته

یک متن زیبا

خاطرات خانه ی پدری, [۲۸.۰۲.۱۸ ۱۲:۳۰]
یادش بخیر قدیما اگه میگفتن کی خسته هست همه بلند جواب میدادند: دشمن . ولی حالا اینقدر.   مردم خسته هستن که چشم دیدن خودشونو هم ندارن.
دشمن هم قبراق و سرحال

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

یادش بخیر قدیما هرکه میگفت شرمنده در جوابش میگفتن دشمنت شرمنده. ولی حالا تمام پدرها شرمنده زن و بچه هاشون میشن.
دشمن هم هرروز بهتر و سرافرازتر

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

یادش بخیر قدیما مردی و مردانگی معنی داشت. غیرت و تعصب مفهوم داشت. حتی تار سبیل ارزش داشت. ولی حالا ابرو برداشتن و ناز کردن برای دخترها ارزشش بالاتره.
یادت بخیر مردانگی.

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴

یادش بخیر قدیما وقتی میرفتی مسجد برای نماز بیشتر شرکت کننده ها جوون بودن. چه لذتی میداد اون نماز. ولی حالا همه یا پیرمردن یا پیرزن.. اوناهم برای رفع بیکاری.

🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲

یادش بخیر قدیما یه تلوزیون 14 اینچ سیاه و سفید داشتیم و یه فرش و گلیم با یه یخچال کوچولو. ولی همیشه شکر خدا را میکردیم. ولی حالا با اینهمه نعمت چقدر ناشکریم.

☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️


یادش بخیر قدیما وقتی توی جاده بنزین تموم میکردی همه ماشینا وایمیسادن تا مشکلتو حل کنن ولی حالا اگه بنزین تموم کردی باید تا پمپ بنزین پیاده بری.

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

یادش بخیر قدیما موقع ناهار و شام همه دور یک سفره مینشستن و غذا میخوردن.چه لذتی میداد اون غذا. ولی حالا هرکه در ساعات مختلف برای خودش غذا میکشه میخوره.

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

یادش بخیر قدیما وقتی میخواستی برای ازدواج دختری رو پیدا کنی زیاد وسواس نبودی چون همه دخترا پاک بودن. ولی حالا چقدر سخته دختر پاک پیدا کردن.

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

یادش بخیر قدیما هر پسری ازدواج میکرد با خانواده باباش تو یه خونه زندگی میکرد. عروس هم پدرشوهر ومادرشوهر را مثل گل نگهداری میکرد. ولی حالا شرط اول ازدواج دخترا خونه مستقله.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

یادش بخیر قدیما دخترایی که ازدواج نکرده بودن رو راحت میشد از قیافشو شناخت .از ابروهای برنداشتشون. از موهای رنگ نشدشون و...
ولی حالا دخترا از زنها ارایششون غلیظتره.

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

یادش بخیر قدیما دیپلم که میگرفتی فرداش راحت میرفتی سر کار. ولی حالا دکتراتو هم بگیری شاید با کلی پارتی بازی و رشوه و منت کشی یه کار موقت با حقوق اداره کار گیرت بیاد.

🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳

یادش بخیر قدیما وقتی میگفتی فلانی دانشجو هست همه با احترام به او نگاه میکردن و یه حساب دیگه روش میکردن. ولی حالا تو سر?🌱🌱🌱🌱🌱🌱

یادش بخیر قدیما اینقد احترام پدر ومادرو داشتن که فکر میکردن تمام زندگیشونه ولی حالا پدر ومادر سیخی چند؟

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴

یادش بخیر قدیما مدرسه که تعطیل میشد تمام عشق بچه ها این بود که برن توی کوچه بازی کنن... هفت سنگ... گرگم به هوا و...ولی حالا بچه دو ساله هم گوشی لمسی میخواد.

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

یادش بخیر قدیما موبایل نبود ولی صله رحم بود ولی حالا سال به سال برادر خودتو نمیبینی.

💐💐💐💐💐💐💐

یادش بخیر قدیما که میرفتن خواستگاری خانواده عروس  میگفتن دوماد باید پاک و باایمان باشه ولی حالا میگن فقط پولدار باشه.

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

یادش بخیرقدیما بچه ها با میتی کومان و پسر شجاع بزرگ میشدن. واقعا هم مرد بار میومدن. ولی حالا با خاله شادونه و عمو پوررنگ، خدا اخر و عاقبت این بچه هارو بخیر کنه.

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

یادش بخیر قدیما اگه تب میکردی صدتا رفیق دلسوز داشتی که حالتو بپرسه ولی حالا بمیری هم کسی نگات نمیکنه.

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

یادش بخیر ....😔

  • برباد رفته

استاد هوشنگ_ابتهاج برای استاد محمدرضا_شجریان :



ای دود عود و نغمه داوود و بانگ زیر
 عطر گل محمدی و نافه عبیر
 برخیز از کرانه ماهور و شور و نور
 ای ترمه ترانه و ای نرمه حریر
 رقصان شو از طنین غزلهای مولوی
ای نغمه های بلبل نای تو بی نظیر
 چونان نسیم از قفس تن رها شدم
 تا گشته ام به نغمه داوودیت اسیر
 نی را به ناز خود بنواز ای ترانه ساز
 با گامهای مخملی و صوت دلپذیر
 موسیقی صدای تو تحریر زندگیست
چون بارش موازی باران که در کویر

  • برباد رفته

متنی از هوشنگ ابتهاج

دیر است ، گالیا!

در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان

عشق من و تو ؟ ...آه

این هم حکایتی ست

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک

زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو

بر پرده‌های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...

دیر است گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامهٔ رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی است

در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!

یاران من به بند،

در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاه

در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک

در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه

زود است گالیا

در گوش من فسانهٔ  دلدادگی مخوان

اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

زود است گالیا! نرسیدست کاروان ...

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران همنبرد

رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من ....

هوشنگ ابتهاج

  • برباد رفته

یک داستان کوتاه

بچه که بودم
فکر میکردم پزشک خوب کسی است
 که آمپول تجویز نکند!
بزرگتر که شدم فکرکردم پزشک خوب
 پزشکی ست که جاهایی را که درد میکند هی فشار ندهد و نگوید: اینجات درد میکنه؟!

الان اما...
فکرمیکنم پزشک خوب کسی است
که وقتی با شکستگیه دل و سندروم غصه بهش مراجعه میکنی با آپسلانگ دهانت را باز کند تا چک کند آخرین بار که مزه خوشبختی را چشیدی کی بوده!؟
دستانت را نگاه کند تا مطمئن شود
 عشق را لمس کرده ای..
برایت یک دل گرافی بنویسد تا ببیند
 حال دلت خوب خوب است یانه؟!
بهت پیشنهاد یک درد و دلومتری بدهد
تا ببیند الکتروزندگیوگرافی ات نرمال است؟
و در آخر یک نسخه پر از شادیوفن و مولتی امید و آنتی غصه برایت بنویسد!
و اما این پزشک خوب
میتواند هر کسی باشد...
یک رفیق خوب، یک خواهر،
یک برادر ،یک مادر و پدر خوب...

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود