۵۵ مطلب با موضوع «راه ورسم دینداری» ثبت شده است

جشن ختم قرائت قرآن

شاید من درک نمی کنم!!!!

شاید به آن بلوغ لازم نرسیده ام

شاید شعورم بیشتر از این نیست.

ختم قران در ساعات اداری امروز به اتمام میرسد!!!

(اینکه آیا شرعا، عرفا و قانونا ، قرائت قران (که نماد دین اسلام است)

در ساعات اداری درست و صحیح است، بماند برای اهل فن و کارشناسان دین)

حالابرای اتمام ختم مذکور ، جشن گرفته اند

از کیسه بیت المال کیک تولد گرفته اند و ظرف زیبای یکبار مصرف!!!

امروز نماز خواندن خیلی طولانی خواهد شد

چون هم نماز جماعت دارند

هم قرائت قرآن

هم جشن اتمام قرائت قران.

بخدا اگر درک می کنید ، بفرمائید تا من شاید بفهمم

باز هم تکرار می کنم

ادعائی برای مسلمانی و متدین بودن ندارم

حتی شاید یک انسان معمولی هم نتوانم باشم

ولی درد می کشم

فریادی در گلویم می ماند که وصفش دشوار است!!!

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار

  • برباد رفته

متنی با نام: خدایا من همانی هستم که ..

خدایا:

من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت میشوم!!!

اصلا هم مهم نیست کجا و کی!!!

البته بیشتر مواقع ، وقتی گیر می افتم و راه چاره ای به ذهنم خطور نمی کند!!

همانی که وقتی دلش می گیرد و بغش می ترکد ، می آید سراغت!!!

و با گریه فریاد می زند که چرا مرا آفریدی؟

چرا مرا نگه داشتی؟

برای چه؟

برای عذاب دادن؟

برای آنکه آئینه عبرت دیگران باشم؟

راستی نکند تو خدای ، گریه هستی؟!!!

من همانی هستم که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند!!

چشم هایم را می بندد و می گوید:

من این ها سرم نمی شود

باید دعاهایم مستجاب شود!!!!

همانی که خیلی وقت ، لج می کند

و بد و بیراه می گوید و خودش را به نفهمی و کوچه علی الچپ می زند!!!

و مثل بچه ها ، گناه می کند تا لجت را در بیاورد!!!

ناشکری می کند و سرکوفت  می زند!!!

متلک می اندازد و وعده های برحقت را به سخره می گیرد!!

می گوید: خیلی خدائی و حرفهایت درست است!!!

من به بندگانت لطف کردم

کرم کردم

اما تو ، فقط ادعا می کنی!!!

پس کجاست لطف و کرم وخدائی تو؟!!!

گاهی هم خودش را برایت لوس می کند

راستش را بخواهی خودم می دانم ، تنها تکیه گاهم تو هستی

و بی تو هیچم

احساس پوچی می کنم وقتی با لجبازی از تو دور میشوم!!!

من همانی هستم که نمازهایش یکی در میان قضا میشود

و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که دین را به قدر فهم خودش قبول دارد و تفسیر می کند!!!

همانی که خیلی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند

غیبت می کند

تهمت می زند

گناه می کند

با چشم

با گوش

با دست

با پا

با زبان

نه ، اصلا کوتاهی نمی کند در معصیت!!

گاهی هم بد جنس میشود

و گاهی هم خودخواه

گاهی ظالم

و گاهی متکبر

یادت آمد!! من کی هستم!!

آری من همان انسان سر به هوائی هستم که فقط خودش را مستحق لطف می داند

خودش را برتر از همه می داند

و ادعا دارد که :اصلا جهان را برای او آفریده ای!!

آری من همانی هستم که همه طول و عرض زندگیم برای تو  ،  ثانیه هم نشده!!!

اما همین هم پر بوده از گناه پشت گناه پشت گناه!!!

حواست به من هست؟

من تنها هستم

تنها ترین تنها!!!

رهایم نکن ، حتی آنی و کمتر از آنی!!!

خدایا بینائی ده که در چاه نیفتم

دانائی ده که در راه نمانم

بنمای رهی که ره نماینده توئی

بگشای دری که در گشاینده توئی

من دست به هیچ دستگیری ندهم

کایشان همه فانی و پاینده توئی

 

  • برباد رفته

زندگی زیباست

هر چقدر هم که گذشته‌تان آلوده بوده باشد،
آینده‌تان هنوز حتی یک لکه هم ندارد.
زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید.!!!
به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشم‌اندازی زیبا باشد.
هر روز یک شروع تازه است.
هر صبح که از خواب بیدار می‌شویم،
اولین روز از باقی عمرمان است.
یکی از بهترین راه‌ها برای گذشتن از
مشکلات گذشته این است….
که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید
که از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود!!!

  • برباد رفته

سخنی زیبا درباره صبر و انواع آن

رسول خدا (ص) فرمودند :

صبر چهار شعبه دارد : اشتیاق ، هراس ، وارستگی و انتظار .

اشتیاق: پس هرکس مشتاق بهشت است باید از شهوات بیرون برود.

هراس: و کسی که از آتش میترسد باید از گناهان برگردد ،

وارستگی: و کسی که نسبت به دنیا زهد می ورزد ، باید گرفتاری را سبک بشمارد ،

انتظار: و کسی که در انتظار مرگ است باید در کارهای خوب بشتابد. 

((میزان الحکمة جلد ۵ حدیث))

--------------------------------

امروز روز سختی بود ، کمی بی تابی کردم

کمی دلم گرفت

گفتم چیی را پیدا کنم تا آرامم کند

بهتر از این سخن چیزی بدست نیاوردم ، گفتم منتشر کنم ، شاید گره گشای دیگری هم باشد.

  • برباد رفته

خدایا، تو را می خوانیم

خدایا، تو را می خوانیم

وقتی قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود

وقتی نمیتوانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌

و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشکند

وقتی احساس‌ میکنیم

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛

وقتی امیدها ته‌ میکشد

و انتظارها به‌ سر نمیرسد

و تحملمان‌ هیچ ...

وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود

تورا می خوانیم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود