۸۲ مطلب با موضوع «سخن بزرگان» ثبت شده است

واقعه کاریابی با دروغ و فریب

مردی بعنوان مسئول ستاد اقامه نماز اداره ما انتخاب شده است

ایشان بسیار فعال هستند و در همه زمینه های کاری اداره ، خودرا صاحب نظر، رای و اختیار میدانند!!!

ظاهری که با استانداردهای ظاهری افرادی که در این چند دهه ، بعنوان انقلابی ، تقسیم بندی شده اند، می گنجد!!

با کلامی که همیشه حق به جناب ایشان هست

اما نمی دانم چرا به دلم نمی چسبد

به دلم نمی شییند

و این یکی از دلایلی است که من نماز را به جماعت نمی خوانم!!!

اما موضوع جالب تر دریاره ایشان نحوه ی استخدام و ورودشان به اداره هست

در یک بده بستانی که مستند هم نیست و هیچوقت نمی توان آنرا ثابت کرد

مگر با بازیابی وجدان!!!

ایشان در قبال ارائه یک مدرک کارشناسی ارشد

و یا حداقل مساعدت در اخذ آن

با عنوان مدرک دیپلم

وارد شدند

اینکه همان زمان ، حق و حقوق بسیاری از کسانی که پر وپارتی ندارند ، ضایع شده است !!! بماند برای بعد!!

نکته جالبتر آنکه ایشان چندسال بعد مدرک کارشناسی علوم قرآنی را با تاریخ اخذ سالها قبل از ورود به اداره ، رو کردند

درخواست پذیرشش را دادند

و عجبا که در یک فرآیند اداری ، مدرک قبول شد.

از منظر قانونی اگر فردی مدرک بالاتری داشته باشد و ارائه نکند

بعنوان تخلف محاسبه میشود

و فرد ، علاوه بر اخراج از محل کار

موظف است تمام دریافتی های قبلی خودرا به حساب دولت واریز کند

اما در مورد ایشان ، نه تنها این اتفاق نیفتاد

بلکه پست کارشناسی هم به ایشان دادند

حالا ایشان دم از دین و قرآن ونماز می زنند

قسمش را باور کنم

یا دم خروس را!!!

  • برباد رفته

متن شعر:لکنت شعر

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم
 
کاش می شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم
 
از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم
عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما
بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم
 
آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم
 
مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم
کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلم

شعری زیبا وبه یاد ماندنی از مرحومه نجمه زارع

خدایش رحمت کند

  • برباد رفته

متن ادبی:حال همه ی ما خوب است ، ولی تو باور نکن

سلام

حال همه‌ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند

بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد

باد بوی نام های کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن

سروده ای زیبا از آقای سید علی صالحی

و یکی از دکلمه های زیبا و بیاد ماندنی مرحوم خسرو شکیبائی

  • برباد رفته

متن ترانه دل ما را بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست

دل دریارو نوشتی همه دنیا رو نوشتی

دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم نمی شماریم

بنویس از ما که در حال فراریم

توی این پاییز برگ ، فکر بهاریم

دست من خسته شد از بس که نوشتم

پای من آبله زد  بس که دویدم

تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن

چرا اونجا که تویی من نرسیدم

تو که از شکنجه زار شب گذشتی

از غبار بی سوار شب گذشتی

تو که عشق و با نگاه تازه دیدی

باد ه بان به سینه دریا کشیدی

بنویس از ما که عشق رو نشناختیم

حرف خالی زدیم و قافیه باختیم

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

لحظه ، لحظه در فرار و در فریبیم

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها را می کشیم ، نمی شماریم

شعر دل ما را بنویس ، از سروده های اردلان سرافراز

من خیلی باهاش حال می کنم

  • برباد رفته

ایران ،شکوهی رو به زوال

نمیدانستم معنی کلمه ایران چیست؟

کمی جستجو کردم و موارد زیر دستگیرم شد: برایم جالب شد

قبل از مهاجرت اقوام  آرییائیان ایران به این سرزمین ، اقوام گوناگونی با فرهنگ ها و تفکرات گوناگونی در آن سکنا داشتندکه اطلاعات دقیقی درباره آنها وجود ندارد.مهمترین این اقوام  ، عیلامیان هستند که حدود چهار هزار سال پیش از میلاد ، زندگی می کردند. در اواسط هزاره ٔ دوم پیش از میلاد مسیح ، طوایفی از نژاد سفیدپوست از راه جیحون و کوههای قفقازیه به داخله ٔ نجد ایران روی آوردند، این قبایل شعبه ای از نژاد سپیدپوست هند و اروپایی بودند که نزدیک سه هزار سال پیش از میلاد مسیح از هم نژادان خود جداشده بودند و به سیای مرکزی مهاجرت کردند و دسته ای از آنها هم ظاهراً در ناحیه ای نزدیک دریای خوارزم که در اوستا ایرن واجه (ایران ویج ) نامیده شده است بسربردند،  مجموع این اقوام بدو دسته ٔ اصلی منقسم می شدند،دسته ای که خود از چند شعبه ٔ زورمند تشکیل می شد «سَک َ "" و دسته ٔ دیگر که متمدن تر از دسته ٔ نخستین بود «اَرِی » نامیده می شدند.

دسته ای از این قبایل که خود را اَرِی َ یعنی شجاع و شریف می نامیدند کم کم بر دره ٔ سند و قسمتی از اراضی هندوستان مسلط شدند و آنها را «اری ورت » خواندند،شعبه ٔ دیگر که اُیری و اَیرین خوانده شده اند، در نجد ایران سکونت گرفتند

توضیح اول

 قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود .در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران ) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند .کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند.

توضیح دوم

واژه­‌ی ایران در فارسی باستان (Airya) و در فارسی میانه به شکل اران (Erān) بوده، و برگرفته از شکل‌ قدیمی Airya Nama و به معنای سرزمین مردمان اصیل است. و نیز در زبان سنسکریت اریه (Ariya) به معنی سرور و مهتر و آریکه (Aryaka) به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی ائیرین (Airyana) و به‌زبان پهلوی و فارسی دری ایر خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی "Arya" است . ایر در واژه به‌معنی آزاده و جمع آن ایران به‌معنی آزادگان است.

نام ایران در لغت به معنی سرزمین آریاییان است و مدت‌ها قبل از اسلـام نیز نام محلی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود.البته از 600 سال پیش از میلـاد تا 1935 در عرصه بین‌المللی با نامـ پرشیا شناخته می شد.که در سال 1935 با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نامـ بومی کشور (ایران) در عرصه بین الملل هم مورد کاربرد قرار گرفت. نامـ "پرشیاً همچنان در زبان‌های اروپایی به دلیل سابقه تاریخی - فرهنگی اش مصطلح است.اما در اخبار سیاسی بیشتر از نامـ ایران استفاده می‌شود.مردم ایران : نژاد آریایی که در حدود اواسط هزاره ٔ دوم قبل از میلاد در ایران جایگزین شد.در طی تاریخ با اقوام مختلف عرب و ترک وغیره درآمیخت و نژاد ایرانی به معنی اخص از اعقاب این آریائی ها محسوب میشود. بیش از 99 درصد سکنه ٔ ایران مسلمانند و از این عده قریب 80 درصد شیعه ٔ دوازده امامی (مذهب رسمی کشور) و بقیه سنی (عمدةً کردها، بلوچها و ترکمن ها) و شیعه ٔ اسماعیلی می باشند. یک صدم دیگر اقلیت زردشتی است  و غالباً در یزد و کرمان و تهران و اطراف سکنی دارند.اقلیت یهودی و اقلیت ارمنی ، غالبا در ارومیه ، تبریز، تهران ، فریدن ، و جلفای اصفهان سکونت دارند. اقلیت آسوری بیشتر در ارومیه سکونت دارند. در ایران گروهی از پیروان مذهب پرتستان و کاتولیک رومی نیز وجوددارند.که غالباً در تهران و معدودی در سایر نقاط ایران پراکنده اند. زبان رسمی ایران فارسی است .که نه فقط در ایران بلکه از کوههای زاگرس تا پامیر و سیردریاگسترش دارد.

  • برباد رفته

متن ترانه آدمک کوکی

متن زیر از ترانه های سیاووش قمیش است ، ولی شاعر آنرا نمی شناسم

 

 ای آدمک کوکی ، صبح شد که بیدار شی

مثل همه عمرت ، تکرار شی و تکرار شی

صبحه ولی انگار نیست ، تو توی شب  تردید

بین شب و روز تو ، انگارر که نیست فرقی

شب هات مثل روزاته ، روزات همگی تکرار

از دست همه سیری ، از دست خودت بیزار

پرواز واسه تو مرده ، تو اوج نمی گیری

بردی همه رو از یاد، از یاد همه میری

تا فرصت هنوزم هست ، برگرد به خودت برگرد

نو شو که این تکرار ، از تو ، تو رو دورت کرد

بسه اگه تا امروز ، تکرار تو را داد بر باد

فردا را بساز از نو ، دیروز رو ببر از یاد

تو لحظه تکرایت ، تنها خودتی همرات

"حسرت" شده یار تو ، "ایکاش" همه حرفات

با غصه نشو همدم ،سنت شکن خود باش

آزادترین فردی ، وقتی که نگی " ایکاش"

  • برباد رفته

خدا جون مچکریم

خداجون مچکریم که چشم دادی بهمون

واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت

مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدن

واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

آخ که شکرت ای خدا واسه این جهان به این بدی

چی می شد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی

خداجون ممنون از اینکه دوتا دست دادی به ما

تا آونا رو رو به هر مترسکی دراز کنیم

خداجون مرسی از این دلی که توسینمونه

میتونیم دل یکی دیگرو بازیچه کنیم

 

 

این هم یکی از سروده های یغما گلروئی است

حرفی ندارم

  • برباد رفته

پرفسور حسابی:جهان سوم کجاست؟

این سخن بسیار زیبا از گفته های پرفسور محمود حسابی است:

از قول ایشان نقل شده است :

روزی در آخر ساعت درس، یکی از دانشجویانم که دانشجوی دوره دکترا و اهل نروژ بود از من پرسید :

استاد! شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.

من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا  می کنم.

به آن دانشجو گفتم جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،

خانه اش خراب می شود

و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد،

باید در تخریب مملکتش بکوشد!!

  • برباد رفته

انتظار مکتب اعتراض

اینهم بخشی زیبا از کتاب انتظار مکتب اعتراض نوشته بزرگ مرد عصر،دکتر علی شریعتی:

این اصل کلی را عرض کنم، نه به عنوان فردی مذهبی که به دین و مذهب خودش تعصب می‌ورزد و از پایگاه اعتقادات خویش مسائل علمی و تاریخی را تحلیل می نماید، بلکه به عنوان یک معلم بی‌طرف تاریخ ادیان، که هر کس و با هر مذهبی ـ اگر فقط با چشم منطق علمی به مذاهب بنگرد ـ به این نتیجه خواهد رسید، که هیچ مذهبی در تاریخ بشر، به اندازه‌ی اسلام میان واقعیت موجود و حقیقت نخستینش فاصله پیدا نکرده است.
درمذاهب دیگر می‌توان اصطلاح «انحراف» را به کاربرد و گفت که بسیاری عناصر دخیل در آن وجود دارد و بسیاری از عناصر اساسی‌اش فراموش شده است. اما در اسلام، این تعبیر، تعبیر دقیقی نیست و تعبیر دقیقش سخن حضرت امیر است که فرمود: لبس الاسلام لبس الفر و مقلوبا. «جامه‌ی اسلام به مانند پوستین وارونه پوشیده شده است.»
در مذاهب دیگر می‌شود گفت که بعد از دوره‌ی نبوت پیغمبرشان، جامه‌ی دینشان را وارونه تنشان کرده‌اند. اما در اسلام، به جای عبا و قبا وردا، پوستین به کاررفته است. به خاطر این که پوستین تنها جامه‌ای‌ست که میان رویه و آسترش نهایت زیبایی و نهایت زشتی است. و باز در اسلام، از میان مذاهب مختلف ـ یعنی تلقی‌های گوناگونی که ازآن شده است، درتشیع بیش از همه، میان «آن‌چه بوده» و «آن‌چه هست» فاصله است؛ فاصله‌ای در حد دو طرف متضاد، به صورتی که تشیع نخستین ـ و همچنین تشیع تاریخ اسلام پیش از این سه چهار قرن اخیر ـ از نظر برداشت فکری و عقلی، جبهه‌ی مترقی اسلام، و از نظر مبارزه‌ی اجتماعی و نقش و رسالت تاریخی، عمیق‌ترین، متعهدترین، قاطع‌ترین و انقلابی‌ترین جناح‌های اسلامی بوده است. و از میان همه‌ی عقاید شیعی و اصولی که این مذهب را مشخص می‌کند، اعتقاد به «آخر الزمان» و «غیبت» و «منجی موعود»، دریک کلمه می توان گفت «اصل انتظار»، بیش ازهمه‌ی عقاید دیگر، میان آن‌چه که بوده (و حقیقت این فکر است) و آن‌چه که هست، تضاد و تناقض وجود دارد. به طوری که برای خیلی از هم‌فکران من که روشنند و مترقی و آگاه، تعجب‌آور بود که چگونه من، با طرز فکری که از نظر اجتماعی دارم، مسأله‌ی «انتظار را مطرح کردم و درباره‌اش صحبت می‌کنم....

  • برباد رفته

دکتر علی شریعتی : هبوط درکویر

.. مرا کسی نساخت، خدا ساخت؛ نه آنچنان که «کسی می‌خواست»، که من کسی نداشتم، کسم خدا بود، کس بی کسان. او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست، نه از من پرسید و

نه از آن «من ِ دیگر»م. من یک گِلِ بی صاحب بودم. مرا از روح خود در آن دمید و، بر روی خاک و در زیر آفتاب،‌ تنها رهایم کرد. «مرا به خود واگذاشت.» عاق آسمان! کسی هم مرا دوست نداشت؛ ...

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود