حواسمان نیست

حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم

چگونه یک نفر را به هم میریزیم!

چند نفر را به جان هم می اندازیم! .

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم! .

چقدر زخم میزنیم...! .

حواسمان نیست؛ که ما میگوییم  و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان... .

اما یکی ممکن است گیر کند!

بین کلمه های ما... بین قضاوتهای ما... .

بین برداشت های ما...دلی که میشکنیم ارزان نیست...

  • برباد رفته

عذر خواهی بابت یک اشتباه بزرگ

یکی از دوستان گرامی در قسمت نظرات، اشتباه بزرگ حقیررا توضیح دادند و این بهانه ای شد تا ضمن جستجو در اینترنت به مطلب زیبائی دست پیدا کنم.خالی از لطف ندیدم که آنرا هم منتشر کنم ، گرچه این متن بیسوادی و جهل اینجانب را آشکار و هویئ=دا میکند ، اما خوب چاره ای نیست حقیقتی محض است و غیر قابل کتمان!!!!

همین جا به سهم خودم از سرکار خانم پیرایه یغمائی عذر خواهی می کنم

با درودها و شادباش های فروردینی:

به مناسبت نوروز ،غزلی به نام «ایآم شمایید» پیشکش شما عزیزان کردم که بعد از چند ساعتی، هم خودم دریافتم و هم دوستان خبر دادند که

بعضی ها آن را به مولانا جلال الدین منسوب کرده اند. این موضوع هم باعث خنده بود و هم حیرت / چرا که دیدم آنها مولانای بزرگ را همانقدر می

شناسند و همانفدر با او مهربان هستند که پیرایه یغمایی کوچک را !/ و دریافتم که آنها حتا یک غزل که نه - بلکه یک بیت هم از این شاعر بزرگ

نخوانده اند و اگر خوانده بودند هرگز این اشتباه آشکار را نمی کردند/ و راستی ... بر ما مردم سرزمین حافظ و سعدی و مولانا و خیام و شعر و ادب و

گل و بلبل ،چه رفته است که اینهمه بدون تفکر و تأمل شده ایم؟/ اینک دوباره غزل را می گذارم تا عزیزانی که به این موضوع برخورد می کنند ماجرا را

دانسته باشند:

نوروز بمانید که ایّام شمایید

آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبح نخستین بهاری که به شادی،

می آورد از چلچله پیغام، شمایید

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار

آن گنبد گردننده ی آرام شمایید

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید

ایّام به دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید

پیرایه یغمایی

  • برباد رفته

کمی هم واقعیت درباره نوروز و عید

بچه ها با خیالِ کفش و لباسِ نو،چشمانشان را می بندند

زن ها با فکرِ عوض کردنِ فرش و رنگِ مبلِ جدیدشان،

مردها با محاسبه ی هزینه های شبِ عید و کارهایِ نیمه تمامشان!

اما فروردین که از نیمه بگذرد،

طرحِ فرش و رنگ مبل از مُد می افتد

و کفش و لباسِ نو از چشم،

هزینه ها و کارهای نیمه تمام هم احتمالا تمام می شود!

ماهی ها می میرند و سبزه ها پلاسیده می شوند...

روی دیوارها و شیشه ها باز گرد و خاک می نشیند و

هفت سین ها کم کم جمع می شود...

این هارا گفتم که بدانید،

اگر هفت سینتان یک سین هم کم داشته باشد،ایرادی ندارد!

اگر لباستان فلان مارک و مبلتان فلان طرح هم نباشد،آسمان به زمین نمی آید جانم...

خارج کنید خودتان را ازدورِ این رقابتِ چشم و هم چشمی ها...

شادی هایتان را به این مادیات بی دوام گره نزنید...

بگذارید کودکانمان یاد بگیرند که

سالِ نو چیزی نیست جز حالِ خوبِ کنارهم بودن!

جز وقتی که در کنارِ هم می گذرانیم.

احساسِ خوشبختی داشتن با مادیات هنر نیست،

اگر میانِ همین اندک داشته هایتان هم،

با هم مهربان بودید،بروید و میانِ مردم خوشبختیتان را جار بزنید!

اگر تصمیم گرفتید امسال را بیشتر کنارِهم باشید و بیشتر لبخند بزنید، آن وقت است که

شکوفه های خوشبختی در دلتان جوانه می زند

و حال و هوایِ زندگیتان بهاری می شود...!

لبخند بزنید به ترکِ دیوارتان!

شاید شکوفه ای میانش منتظرِ جوانه زدن باشد!!!!!!!!!

  • برباد رفته

عکس نوشت:حدیثی درباره بهار

  • برباد رفته

کمی هم از فلسفه در باره نوروز

استاد سید محمّدمهدی میرباقری:

«وقتی سال نو می‌شود و بهار می‌‌شود، یک سال جدید آمده است و یک سال هم رفته است.
در روایات آمده: هر شب و روزی که می‌آید، ندا می‌دهد و می‌گوید: من دیگر تکرار‌شدنی نیستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب، نمازشب می‌خوانم! من دیگر نیستم! من روز قیامت که شهادت می‌دهم، صفحه وجود من از نور نافلهٔ شبِ تو خالی است.
سال به‌طریق‌اولی وقتی که رفت دیگر برنمی‌گردد. امسال هم که آمد دیگر برگشتنی نیست.
بنابراین همان‌طور که دستور داده‌اند که هر شبانه‌روز، خودتان را به حساب و کتاب بکشید، باید یک مراقبه‌ای هم نسبت به سال گذشته داشته باشید. این بوته‌ای که من در خانه‌ام داشتم، خشک شد، دوباره الآن گل داده است. من در این یک سال چه کرده‌ام؟ حساب و کتابی از خودش بکشد و نسبت به امسالش با خدای متعال عهدها و قرارهایی ببندد و از نفْس خودش تعهداتی بگیرد. امسال باید در وادی حق یک قدم جلو برویم؛ عالم‌تر و متقی‌تر و خداشناس‌تر و خدوم‌تر شویم و عیب‌های ما کم شود. فرمود: کسی که دو روزش مساوی است ضرر کرده است.حالا کسی که دو سالش مساوی است، چطور؟ فرمود: کسی که امروزش از دیروزش بدتر است، ملعون است و از رحمت خدا دور است. کسی که امسالش از پارسالش بدتر شود، چه؟
یک محاسبه‌ای از خودمان بکنیم ببینیم پارسالمان بهتر از سال قبل بوده و عیب‌های ما کجا بوده است؟ اگر انسان، اهل مراقبه و محاسبه نباشد، همه عالم هم معلم شوند، هیچ چیز دست او را نمی‌گیرد. معلم مثل طبیب است، نسخه را می‌دهد، باید خود شما دارو را مصرف کنی و خودت مراقب احوال خودت باشی.
بنابراین در امسال که سال جدیدی است، باید برای خودمان برنامه‌ریزی جدیدی داشته باشیم و برنامه‌ریزی‌های ما خیالی هم نباشد، با واقعیت منطبق باشد؛ ولی برنامه روبه‌پیش باشد. در باطن، ظاهر و در معنویاتمان و در همه چیزمان باید تصمیم بگیریم عیب‌های گذشته مرتفع شود، در سال آینده ان‌شاءالله این عیب‌ها برطرف شود. سعی کنیم امسال ما بهتر از سال گذشته ما باشد. صحیح نیست انسان دوسالش مثل هم باشد؛ نماز ، روزه و شب‌زنده‌داری امسال با سال قبل باید فرق داشته باشد؛ زبانش و گوشش باید فرق کند.
اگر هر کاری که می‌کرده، در سال بعد هم انجام دهد، پس این عمر را خدا برای چه داده است؟»

  • برباد رفته

قرارمان همین بهار

قرارمان  همین بهار

زیر شکوفه های شعر …!

آنجا که واژه ها

برای تو گل می کنند !

آنجا که حرف های زمین افتاده ام

دوباره سبز می شوند

وَ دست های عاشقمان

گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛

قرارمان زیرِ چشم های تو !

آنجا که شعر نم نم شروع می شود

  • برباد رفته

تبریک دوباره نوروز با غزلی از حضرت مولانا

باغزلی زیبا از حضرت مولانا مجددا نوروزتان مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید!

آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی

می آورد از چلچله پیغام، شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!

یرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید

ایّام ز دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید!

"سال نو مبارک باد"

  • برباد رفته

یک بسته آرزو برای دوستان خوب

 دعا سال نو  برای همه دوستان دوستان خوب من "

🔹الهی ،،،،،،،،،  قامتش را خم نگردان

🔹دوچشمش را ،، پر از شبنم نگردان_

🔹نصیبش ،، خنده ای بر لب بگردان_

🔹دلش را ،،،،، جای درد و غم نگردان_

🔹خدایا ،،،،،، فال او را خوش بگردان_

🔹از عمر ،،،،،،،،، نازنینش ڪم نگردان_

🔹الهی ،،،،،،،،، اَحسَنُ الحالش بگردان_

🔹پناهش باش و ،، بی محرم نگردان_

🔹تو او را  ،،،،،،، از بلا دورش بگردان_

🔹مریض و ،،،،، در پی مرهم نگردان_

🔹ز قلبش ،،،،،، غصه را بیرون بگردان_

🔹اسیرش در ،،،،،،،تب و ماتم نگردان_

🔹خدایا ،،،،، خالقا ،،،،، شادش بگردان_

🔹گرفتارش ،،،،،،، در این عالم نگردان_

بفرست واسه دوستات که خیلی دوستشون داری🌹

پیشاپیش سال نو مبارک🌺

  • برباد رفته

بدرود اسفند و سلام بهار

سفر بخیر اسفند !

کوله بارت را بستی ؟ چیزی را فراموش نکرده  باشی!

مثلا خاطره ای ، دردی ، غمی !

حواست باشد همه را برداری

دِر چمدانت را محکم  ببندی!

فروردین دارد می آید! میدانی که چمدانش سبک است پر از شکوفه !

وقتی رسید میخواهم وصلشان کنم روی درخت های حیاط !

میخواهم بهار را دل انگیز کنم...

عشق را نشانش بدهم 

قدم زدن زیر باران ، آن هم دو نفره ،شانه به شانه را یادش بدهم  

به بهار بفهمانم سه ماه فصلش باید دوست داشتن باشد ، پر از روزهای خوب ، پر از قرارهای عاشقانه ...

اسفند جان بودنت کافی است وقتت تمام شده

بو کن ! بوی سمنو می آید بوی سنجد ! بوی پول های تا نخورده ی لای قرآن !

معطل نکن پستت را تحویل بده بهار پشت در است !

  • برباد رفته

اندکی تامل

ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،

ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند

ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،

ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند

ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،

ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند...

ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند.

ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.

براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ...!


**********

نویسنده: ژان پل سارتر

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود