ما نیاموخته ایم که میتوان لذت برد
ظاهرا فقط مشکلات را می بینیم
و این میشود قوز بالا قوز!!!
بله زندگی مشکل دارد
سختی دارد
نا ملایمتی دارد
درد دارد
رنج دارد
هیچگاه آنی نمی شود که ما میخواهیم و همیشه همانی است که باید باشد!!!!
این هنر فرد است که در میان هجمه بی امان مشکلات و ناملایمتی ها ، با زهم لذت ببرد، شاد باشد!!!
کاش میشد کمپین لذت بردن را ایجاد کرد و همه کسانیکه در خود هنر شاد زیستن را می بینند
عضو می شدیم تا بی امان از بودن لذت ببریم
زندگی تجسم فعال ذهن ماست از همه آنچه طلب می کنیم!!!
اینکه در ذهنمان دنیا و آدم ها را چگونه تصور و تفسیر کرده ایم
اگر زیبا باشد ، زیبائی می بینیم
گرچه بواسطه اجتماعی بودن انسان ، از دیگران هم تاثیر می پذیریم
حتی کلمه هم نقش دارد
وقتی گستاخانه مینویسی و گستاخانه پاسخ بدهی
گستاخانه هم پاسخ خواهی شنید
دوست ندارم با این حرف ها شروع یک هفته ام را خراب کنم
پس زندگی دوستت دارم
دنیا دل انگیز و زیبائی
حتی فصل پائیزت هم دلنشین است
دوستت دارم
هفته را با قدرت و پر از انرژی آغاز کنید
بی شک هفته خوبی خواهد بود
به یک پیمانه شعر دعوتید
غزل ((کمال دار برای من کمال پرست)) از استاد محمد علی بهمنی
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست
به چشم تنگی نامردم زوال پرست
انسان معاصر ، موجود عجیب و غریبی شده است!!
اگر چند دهه قبل هم نه،همین چند سال پیش به من هم می گفتند که فردی با لب تاپ زنده است!!!
باور نمی کردم که هیچ ؛ کلی هم بد و بیراه می گفتم و می خندیدم
اما حالا تنها چیزی که همیشه و در همه حال می دانم کجاست و در چه حالیست
همین لب تاپ درب و داغانیست که در اختیار دارم
حالا بیشتر در خانه ویا دفتر کارم نشسته ام و می خوانم و یا می نویسم
اینها را گفتم تا بر عجز و ناتوانیم واقف شوید
اما اگر توانی داشتم و کسی بودم که مردم حرف را قبول داشتند
نهضتی را بر پا می کردم
دست به قیام می زدم
نه من اصلا اهل سیاست نیستم
چون سیاست را نمی فهم ، درک نمی کنم چطور چشمم را در چشم کسی بیندازم و دروغ بگویم
نمی توانم از احساست پاک مردم سوء استفاده کنم
و خوب همین چیزهاست که مرا در همین حد نگه داشته
چه مالی ، چه فرهنگی ، چه مذهبی و خلاصه در همه وجوهات شخص ام!!
قیام می کردم و به همه نشان می دادم که امکان مهاجرت همه ما به کشورهای دیگر نیست
چون همه ما را، راه نمی دهند
دوما اگر راهمان هم بدهند ، تفاوت فرهنگی ، نسل اول ودوم مهاجر را نابود می کند!!
پس بیائید مملکت خودمان را بسازیم
تا هم حودمان لذت تلاش را بچشیم
و هم فرزندان و نوادگان ما ، کشور متمدن و پیشرفته ای را داشته باشند
قیام من برای فرداست ، چون کار فرهنگی ، زمانبر است، حداقل صد سال زمان می خواهد
باید یاد بگیریم تا هر کس ، خودش را قضاوت کند
هر کس مراقب خودش باشد تا تخلف نکند ، تخطی نورزد
اگر قانون نقص دارد ؛ تحقیق کنیم ، پژوهش کنیم و پیشنهاد بهتر شدنش را بدهیم
بیائیم برای هر چیز ملاک و متری تعیین کنیم
اصلا همه قوانین را از نو می نوشتیم
مبنا را می گذاشتیم ساده ترین اصول انسانی!!!
هیچ کس حق ندارد دلی را برنجاند!!!
و اگر رنجاند ، سزایش طلب عفوست و بخشش ، از فرد رنج دیده!!!
فیام من بر پایه خود سازی فردیست
تلاش کنیم تا هر کداممان فرد خوبی برای جامعه باشیم
مفید و سودمند ، لااقل به اجتماعمان آسیبی نرسانیم!!!!
مردم را مکلف به پرستش گل سرخ می کردیم
و کتابمان ، کتب اشعار عاشقانه همه عشاق دل سوخته بود
مردم را به تماشای روئیدن گل سرخ دعوت می کردیم
و برای سرودن بهترین متن در زمان دیدن طلوع خورشید ، جایزه تعیین می کردیم!!!
و شعارمان میشد:
یک نفر برای همه ، همه برای یک نفر
با همه لحن خوش آوائیم
دردبدر کوچه تنهائم
ای دو سه تا کوچه زما دور تر
نغمه تو از همه پرشور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما میشدی
مایه آسایه ی ما میشدی
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را آتشی دست داد
نام تو بردم ، لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه ی تو خط امان من است
ای نگهت خواست گه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده بر انداز به چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
از سروده های مرحوم محمدرضا آغاسی
همه دست به نقدمان عالیست!!
از همه چیز و همه کس ایراد می گیریم
حتی حوزه هائی که هیچ تخصصی در آن نداریم!!
طوری حرف می زنیم که انگار علامه آن حوزه هستیم
و جهان ظلمی بر ما کرده که در مقام مدیریت ارشد کشور و حتی جهان نیستیم!!
اما لازم است در یک زمینه و حوزه کوچک از ما بخواهند کاری را بر اساس قانون انجام دهیم
حتی اجرای بدترین قانون ، از بی قانونی بهتر است
لااقل با اجرای آن ، میشود
ظلم بالسویه ، عین عدالت!!!
اما این افراد در این لحظه میشوند انسانی ترین مدیر تاریخ!!!
همه چیز را توجیه می کنیم
و حاضر میشویم هرکاری بکنیم تا خودمان و کارمان را توجیه کنیم!!
کاش فرهنگ سخن گفتن صرفا در زمینه و حوزه تخصصیمان را می آموختیم.
کاش در زمان قضاوت یک ذره هم حق می دادیم که اگر ما در آن شرایط بودیم ، چه اتفاقی می افتاد؟
به گمان من این لحظه ها میشود تست شخصیت گرفت!!
تا دروغگو بودنمان ، مشخص شود!!
افسوس
و صد افسوس
که همه خوب حرف می زنیم
و حتی حرف خوب هم می زنیم
اما امان از زمان و لحظه عمل کردن!!!که میشویم بزرگترین توجیه کننده جهان!!!
راستی چرا ما اینگونه هستیم؟
ولی در دل آرزوی بهتر شدن اوضاع و احوال کشور را داریم؟
با این اوصاف و با وضعیت موجود ، امیدی به بهبودی شرایط نیست!!!
تاسف دارد ولی حقیقت محض است!!
ما در اصطلاح مردان حرف هستیم نه مردان عمل!!!
به امید روزی که این رویه عوض شود
یعنی چنین روزی را خواهیم دید؟!!
بعید است
بعید