فرار از اردوگاه 14

📕 فرار از اردوگاه ۱۴

✍️ بلین هاردن

ماجرای این کتاب، داستان واقعی شین دونگ هیوک است.

مردی که در اردوگاه زندانیان سیاسی به دنیا می آید و زندگی در فضای وحشتناک و رعب آور اردوگاه از او جاسوسی خطرناک و انسانی خالی از تمام عواطف و احساسات  بشری می سازد؛ تا جایی که برای بدست آوردن غذا مادر خود را به پای چوب دار می فرستد.

شین که هیچ آگاهی و دانشی پیرامون جهان زیست خود ندارد به تدریج در معاشرتهای به شدت محافظه کارانه با زندانیان پیرامون خود که گاها از رده های بالای حکومتی بودند و یا جهان بیرون را دیده بودند شروع به ادراک این مفهوم می کند که دنیایی فراتر از قفس مخوف او وجود دارد. دنیایی به نام جهان آزاد، که در آن انسانها حق و حقوقی دارند و قدرت انتخاب دارند و می توانند هر چقدر که خواستند غذا بخورند!

همین موضوع انگیزه ایی می شود برای او تا یکی از بزرگترین و غیر ممکن ترین فرارها را در تاریخ زندانهای سیاسی کره شمالی رقم بزند.

  • برباد رفته

“گوته” و دِین بشریت به او

 قطعه ای ازکتاب

در این آثار ، سخن منتقدان جهان را در آغاز و انجام لابلای سطرهای کتاب می‌خوانید که ” از زمان یونانیان تاکنون، عالم بشریت به هیچ کس به اندازه گوته مدیون نیست .” همچنین بارها در وصف مقام شامخ این بزرگ مرد آسمان ادبیات جهان گفتند : “گوته از ارکان چهار گانه‌ی ادب دنیاست!” گوته را در زمره‌ی سازندگان واقعی کاخ تمدن و فرهنگ بشری بر شمردند که تا فضیلت دانایی در جهان برجاست، نام و یاد او را عالم بشریت فراموش نخواهد کرد.

روح آدمی با مطالعه‌ی آثار این شخصیت ارزشمند جهانی از “روزمرگی” می‌گریزد ؛ شهر و دیار و کشورش را در می‌نوردد تا با جهانیان پیوند یابد ، از عالم خاکی فاصله می‌گیرد تا پرواز بر فراز آسمان را تجربه کند. با تداوم مطالعه، می‌توان سبک وار به آسمان‌ها راه یافت .

گوته و شیفتگی وی به حافظ

گوته با آن شهرت جهانی، شیفته خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی می‌شود. بر او رشک می‌برد و غبطه می‌خورد. با شهام سر تحسین فرود می‌آورد . نام “حافظ” را مکرر اندر مکرر بر زبان جاری می‌سازد شاید با بازگویی نام معجز آسای “حافظ” به “جام ازلی کلام” دست یابد و همچون او غزلسرایی کند.

گوته در تکرار نام و یاد این شاعر ایرانی سر از پا نمی‌شناسد، اما در می‌یابد کلامش نارساست. واژه‌ها قادر نیستند آرزوهای قلبی وی را در این باره آشکار سازند. عبارتها نمی‌توانند گوته را تسلی بخشند. از سر عجز، واژه‌ها و عبارتهای دیگر را جستجو می‌کند اما، حکایت همچنان باقیست .
    
‌ ✍️“گوته” و دِین بشریت به او

  • برباد رفته

سخنی از آلبر کامو

هر بار ڪه سخنرانی افراد
سیاسی را می‌شنوم یا سخنرانی
رهبرانمان را می‌خوانم،
از این ڪه سال‌هاست هیچ حرفی
ڪه بار انسانی داشته باشد نشنیده ام، به وحشت می‌افتم..

همیشه همان ڪلمات است ڪه همان دروغ ها را تڪرار می‌ڪند، و این حقیقت ڪه مردم پذیرای آنها هستند،
به نظرم دال بر این واقعیت می‌نماید ڪه
مردم هیــچ اهمیتی به این ڪه چگونه
بر آنها حڪومت شود نمی‌دهند !

آری راست است،آنها با بخش ڪاملی
از زندگیشان و به اصطلاح
«علایق حیاتیشان» بازی می‌ڪنند..
 آری، بازی..

#آلبر_کامو

  • برباد رفته

یک جمله حرف حساب

یک جایی هست که انسان از حیوان بیشتر می‌فهمد، و آن این است: «تشخیص راه درست از غلط.»

اما یک جای مهم‌تر هست که حیوان از انسان بیشتر می‌فهمد، و آن اینکه:

«حیوان راهِ اشتباه را دوباره تکرار نمی‌کند، اما انسان دچار تکرار اشتباه می‌شود.»

برای همین است که حیوانات تاریخ ندارند، اما انسان‌ها با تکرار اشتباهات تاریخ‌سازند!

  • برباد رفته

نقلی قولی ساده و زیبا

سخنرانی هانری ماسه در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه:
 
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم که این ادبیات عجیب چیست، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم، که بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است :
_ فردوسی
_ سعدی
_ حافظ
_ مولانا

فردوسی، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او ...

سعدی، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و داناتر از او ...

حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است، که او خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد ...

اما مولانا ...
در جهان هیچ چهره ای را نیافتم که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم.
او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند.
او فقط شاعر نیست، بلکه بیشتر جامعه شناس است و بویژه روانشناسی کامل که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد.
قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید.

  • برباد رفته

قطعه ای از یک کتاب

قطعه_ای_از_کتاب

💠شنیدن واژه ی تاریخ چنین به ذهن القاء میکند که تاریخ عبارتست از مجموعه یی از رخدادهای گذشته که زمان بر آن سپری شده است و اکنون دیگر وجود ندارد. ولی برای چنین مفهومی از تاریخ اکنون دیگر کسی از اهل تاریخ بهایی نمی دهد؛ زیرا تاریخ حرکت و تغییر و تطور مستمر و لاینقطع و مداوم تلاشهای مادی و معنوی انسان بر روی کره ی خاکی است؛ و چون که حرکت و تغییر همواره در جریان است پس مطالعه ی تاریخ مطالعه این حرکت و تغییر مداوم و پیوسته است که دیروزها جریان داشته است امروز جریان دارد و فرداها جریان خواهد داشت.

📕 #چرا_تاریخ_می_خوانیم

✍️ #امیر_حسین_خنجی

  • برباد رفته

نقل قولی زیبا

پدرمیگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...

 مادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...

 و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
             با دیگران باش

  • برباد رفته

ما و دنیا

ما در دنیای عهدهای وفا نشده زندگی می کنیم ما در برهه ای زندگی می کنیم که مردم به حرف های خود عمل نمی کنند.
به دوست خود قولی میدهیم که با او جایی برویم یا برای او کاری انجام دهیم،
در صورتی که اصلا وقت یا توان انجام آن کارها را نداریم.

به خودمان قول می دهیم که وزن کم می کنیم، زندگیمان را ساده می کنیم و تفریح بیشتری در نظر می گیریم، بدون این که قصد واقعی داشته باشیم.

گفتن چیزهایی که واقعاً مد نظر ما نیست، به عادت تبدیل شده است، چون زمان زیادی است که چنین هستیم.

 مشکل واقعی این است که، وقتی به قول ها عمل نمی کنید، اعتبار خود را از دست می دهید. وقتی اعتبار خود را از دست دادید، زنجیر اعتماد را می شکنید و شکستن زنجیر اعتماد، عاقبت منجر به گسستن رشته روابط می گردد.
برای اینکه صداقت خود را بیشتر کنید، دقت کنید که در یک هفته چه مقدار حرف خلاف حقیقت می زنید. برای یک هفته فقط سعی کنید حقیقت را بگویید، و قول دهید که کاملاً در تعامل با سایرین و با خودتان صداقت پیشه کنید. زمانی که نتوانید آن کار را درست انجام دهید، پس به عادت انجام کار اشتباه، سوخت رسانده اید.
هر وقت که حقیقت را نگفتید، عادت بی صداقتی را سوخت رسانی کرده اید.
وقتی به کسی قول. می دهید که کاری برایش انجام دهید، پس آن را انجام دهید.
مرد عمل باشید نه فقط حرف بزنید و عمل نکنید.

به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست.

امیدارم مطالب راهی باشه در پیدا کردن مسیر درست زندگی.
اول باید خودمون رو درست کنیم بعد به دیگران راه نشان دهیم.

  • برباد رفته

درسی برای زندگی

ما در دنیای عهدهای وفا نشده زندگی می کنیم ما در برهه ای زندگی می کنیم که مردم به حرف های خود عمل نمی کنند.
به دوست خود قولی میدهیم که با او جایی برویم یا برای او کاری انجام دهیم،
در صورتی که اصلا وقت یا توان انجام آن کارها را نداریم.

به خودمان قول می دهیم که وزن کم می کنیم، زندگیمان را ساده می کنیم و تفریح بیشتری در نظر می گیریم، بدون این که قصد واقعی داشته باشیم.

گفتن چیزهایی که واقعاً مد نظر ما نیست، به عادت تبدیل شده است، چون زمان زیادی است که چنین هستیم.

 مشکل واقعی این است که، وقتی به قول ها عمل نمی کنید، اعتبار خود را از دست می دهید. وقتی اعتبار خود را از دست دادید، زنجیر اعتماد را می شکنید و شکستن زنجیر اعتماد، عاقبت منجر به گسستن رشته روابط می گردد.
برای اینکه صداقت خود را بیشتر کنید، دقت کنید که در یک هفته چه مقدار حرف خلاف حقیقت می زنید. برای یک هفته فقط سعی کنید حقیقت را بگویید، و قول دهید که کاملاً در تعامل با سایرین و با خودتان صداقت پیشه کنید. زمانی که نتوانید آن کار را درست انجام دهید، پس به عادت انجام کار اشتباه، سوخت رسانده اید.
هر وقت که حقیقت را نگفتید، عادت بی صداقتی را سوخت رسانی کرده اید.
وقتی به کسی قول. می دهید که کاری برایش انجام دهید، پس آن را انجام دهید.
مرد عمل باشید نه فقط حرف بزنید و عمل نکنید.

به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست.

امیدارم مطالب راهی باشه در پیدا کردن مسیر درست زندگی.
اول باید خودمون رو درست کنیم بعد به دیگران راه نشان دهیم.

  • برباد رفته

شعری زیبا

کاش ما هم مستمرّیِ مناسب داشتیم
ماهیانه چندصد میلیون مواجب داشتیم

کاش ما هم توی سفره جای قوت لایموت
مثل بعضی از مدیران قوت غالب داشتیم

در فشار کار دارد جانشان در می‌رود
کاش ما هم یک کمی از این مصائب داشتیم

کاش رمّالی بلد بودیم و مثل عده‌ای
اطلاع از وضع و اوضاع کواکب داشتیم

با رقم‌های نجومی مثل آقازاده‌ها
کاش ما هم عشق و حالی توپ و جالب داشتیم

پورشه‌هاشان پُر ز داف و شکلشان عین کلم
کاش ما هم طالبی بودیم و طالب داشتیم

با طلا گلزار اگرنه، با همین اقدس کُپُل
یک قراری توی رستوران نایب داشتیم

شانس خوب و رانت خوب و جنس خوب و چیز خوب
کاش ما هم شمّه‌ای از این مواهب داشتیم

گرچه اهل مستحبّاتیم اما در خفا
کاش می‌شد مثل حاجی کار واجب داشتیم!

پشت استکبار پنهان می‌شوند و می‌خورند
کاش ما هم چند آتو از اجانب داشتیم

هرکه می‌دزدد گرفتار عواقب می‌شود
بد نمی‌شد قسمتی از این عواقب داشتیم

میز منصب‌دارها هم هست نوعی امتحان
کاش در این امتحان هم یک مراقب داشتیم

************

مهران حسینی

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود