۱۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیده گاه فلسفی من» ثبت شده است

حکایت عیدی کارکنان دولت

حکایت عیدی کارکنان دولت و کاروانسراهای شاه عباس!

عیدی امسال کارمندان دولت، هشت میلیون و چهارصد و هفتاد و پنج هزار ریال تمام است!

گویند: به فرمان شاه عباس، کاروانسراها ساختند. تعدادشان چون به 999 رسید دستور به توقف داد؛

گفتند: قبله عالم به سلامت باد! رخصت بفرمایید تا هزار دستگاه تکمیل شود...

گفت: خیر! کافیست؛ حکمتی در آنست که شما قادر به درکش نیستید!

لفظ (هزار) زود گفته میشود و تمام میگردد و لیکن گفتن عبارت (نهصد و نود و نه کاروانسرا) خود ابهتی شاهانه دارد!

  • برباد رفته

انواع دروغ

انواع دروغ!

«دروغ»هم مثل خیلی دیگر از احتیاجات روزمره اجتماع ما انواع و اقسام دارد!

«نوع اول دروغ»

این است که:

من دروغ می گویم.

من می دانم که دروغ می گویم.

ولی شما نمی دانید که من دروغ می گویم.

این یک دروغ طبیعی است که در همه ی کشورها هم همین طور است.

«نوع دوم دروغ»

این است که:

من دروغ می گویم.

من می دانم که دروغ می گویم.

شما هم می دانید که من دروغ می گویم.

این دروغ هم باز قابل هضم است.

«نوع سوم دروغ»

این است که:

من دروغ می گویم.

من می دانم که دروغ می گویم.

شما هم می دانید که من دروغ می گویم.

من هم می دانم که شما هم می دانید که من دروغ می گویم!!!

این احمقانه ترین نوع دروغ است.

دروغی که همه می دانند و کسی را فریب نمی دهد و فقط گوینده را مفتضح می کند و مردم را عصبانی..

  • برباد رفته

نیایش

خدایا؛

تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.

تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.

تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.

تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.

و تو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تنبیه کردن.

خدایا؛امشب برای همه ی دوستانم تو را آرزو دارم.

  • برباد رفته

من هنوز دلم کودک است

از آن دسته دختربچه هایی نبودم که موهایشان را خرگوشی می بندند و جوراب هایِ تور دار می پوشند ،

من از همان بچگی از سوسول بازی و ادا و اطوار بدم می آمد ...

موهایم را تا جایی که به خاطر دارم ، مدل پسرانه می زدم تا جلویِ شیطنت هایم را نگیرد ،

آنوقت دیوار راست را می گرفتم و می رفتم بالا ...

از همان بچگی با تمامِ دخترانگی ام ، ده ها پسر را حریف بودم و کم نمی آوردم ..

دخترِ پدری بودم که تمام پسرهایِ محله با شنیدنِ اسمش لرزه به اندامشان می افتاد ،

و این خوب بود ... هرچند آن موقع ها نمی فهمیدم ،

ولی حالا می فهمم که پدرهایِ محتاط ، دخترانِ سالم تری تحویلِ اجتماع می دهند و از "دخترِ چنین پدری بودن" ،

به خودم می بالم ...

چندین سال گذشته اما من هنوز احساس همان دختربچه ی پر از شیطنتِ کوچه ی خاطره ها را دارم ...

هنوز هم اگر فرصتش باشد ، از تمام دیوارهای راستِ دنیا بالا می روم ،

موهایِ موج دارم را کوتاه می کنم ،

و زرنگی و اقتدارم را به رخِ تمام مردان این حوالی می کشم تا بدانند جنسِ "زن" ، ضعیف نیست ...

من هنوز دلم کودک است ...

کودکی که در اوج سادگی اش ، باهوش است و جسور ...

کودکی که در اوجِ حمایت خواهی اش ، حامی است و محکم ...

من با تمامِ لطافت و ظرافتی که دارم ، رفاقت و قول و قرارهایم مردانه است ...

در خواستن هایم ، لجاجتِ دختربچه ها را دارم ؛ محال است چیزی را اراده کنم و دستم به آن نرسد ...

من همان دخترکی هستم که هیچ وقت بزرگ نخواهد شد ...

هیچ وقت !!!

*********************

نویسنده :ناشناس

  • برباد رفته

نیایش شبانگاهی

خدایا؛

تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.

تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.

تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.

تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.

تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.

و تو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تنبیه کردن.

خدایا؛

امشب برای همه ی دوستانم تو را آرزو دارم.

  • برباد رفته

اصلا نپرسید اصلا

سنش را نپرسید،

او خودش را در اوجِ جوانی اش جا گذاشته،

جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید ...

جایی که هنوز به رسم ایثار و نجابت، "مادر" نشده بود ...

آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت...

شما را به جانِ تمامِ پاکی ها از یک مادر ، سنش را نپرسید ...

او فداکارترین موجود این جهان خاکیست .

باورکنید ....از روزی که مادر شد

دیگر خودش را زندگی نکرد ...

او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته ...

او را همان دخترکی بدانیدکه دارد ... برای عروسکش ؛مادری می کند!

  • برباد رفته

حقیرترین انسانها

یکی از دوستانم و خانمش میخواستند از هم جدا بشوند؛

یک روز تدر یک  مهمانی بودیم ازش پرسیدم:

خانومت چه مشکلی دارد که میخواهی طلاقش بدهی؟

گفت:
یک مرد هیچ وقت عیب زنش را به کسی نمی گوید..!

بعد از چند ماه از هم جدا شدند

سالِ بعدش خانومش با یک نفر دیگر ازدواج کرد!

یکروز ازش پرسیدم: خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟

گفت:

یک مرد هیچوقت پشت سرزنِ مردم حرف نمی زند!

بخاطر داشته باشیم؛

حقیر ترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش ساز

**************

منبع: نا معلوم

  • برباد رفته

قدیم ها

نمیدانم قد ما کوتاه بود یا قدیم ها برف بیشتر می آمد!!

نمیدانم دل ما خوش بود یا قدیم ها بیشتر خوش میگذشت!!

نمیدانم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم!!

نمیدانم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود!!

نمیدانم همه چیز داشتیم یا چشم و هم چشمی نداشتیم!!

نمیدانم آن موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم!!

نمیدانم چی داشتیم و چی نداشتیم

ولی روزهای خوبی داشتیم ...

  • برباد رفته

تفاوت زمان برای فرزندان و والدین

وقتی پدر پنجاه ساله ای از پسر پانزده ساله اش می خواهد دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود،

این فاصله 730  روزه فقط 4 درصد عمر پدر را تشکیل می دهد

اما این دو سال 13 درصد از عمر پسر را در بر می گیرد.

پس عجیب نیست اگر برای پسر این  مدت سه یا چهار بار طولانی تر باشد

به همین صورت دو ساعت از زندگی یک کودک 4 ساله مساوی است با دوازده ساعت از زندگی  مادر 24 ساله اش.

اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات دو ساعت صبر کند

مثل این است که از مادرش بخواهیم برای خوردن یک  فنجان قهوه دوازده ساعت انتظار بکشد.

خوب هست که تفاوت ها را درک کنیم.....

این تفاوت، نه تنها بین بچه ها و ما هست بلکه بین ما و همه آدم های دنیا هم هست.

  • برباد رفته

برای همه کسانیکه دوست دارند بهتر باشند

آدم ها را تحقیر نکن ،

عقده ای درونشان رشد می کند ،

هیتلر می شوند و دنیایت را به آتش می کشند ...

برای آدم ها توضیح بده و شفاف باش ،

وگرنه دائی جان ناپلئون می شوند و با تردیدهایشان زیر و رویت می کنند ...

آدم ها را دست کم نگیر ،

وگرنه چرچیل می شوند و بنیانت را از ریشه می بُرند ...

آدم ها را تهدید نکن ،
وگرنه  آل کاپون می شوند و می افتند به جانِ آرامش و امنیتت ...

با آدم ها اگر آدم وار برخورد کنی،

برایت خودشان می مانند و زیبایی هایِ وجودشان را می بینی ...

غیر از این باشی ؛

غیر از این خواهند بود ..

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود