۱۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیده گاه فلسفی من» ثبت شده است

عشق مادر

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.

مادرم مرا بوسید و گفت :

نمی توانی عزیزم !

گفتم :

می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .!!!

مادر گفت :

یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .!!!!

نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،

ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .

معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !

بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .

ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛

کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.

سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .

همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !

من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،

او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .

من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .

آخر من خودم مادر شده بودم!!!!!!!!!!

  • برباد رفته

زندگیت را بخدا بسپار

بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛

ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،

ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،

ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ!

ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ...

ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ!!

ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ...

ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،پ

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ...

زندگیت را به خدا بسپار❤️

  • برباد رفته

آدم های اطرافتان را بنویسید

.
آدمهای زندگیتان را یکی یکی بنویسید...

حسادت میکند...خط بزنید

اضافه کاری دارد ...خط بزنید

بهت دروغ میگوید...خط بزنید

خوبی هایت به چشم هایش نمیاد ... خط بزنید

هر وقت تنها شد میاید سراغت... خط بزنید

پشت سرت حرف میزند...خط بزنید

هیچوقت تورا نمیفهمد...خط بزنید

از پشت خنجر میزند...خط بزنید

مکث نکنید فقط خط بزنید

از این نترس که تنها شوید

تنهایی شرف دارد به حضور این ادمها در زندگیتان

شروع کنید اضافی ها را خط خطی کنید...

  • برباد رفته

سالهاگذشت تا فهمیدم که................

سالها گذشت....
🔸فهمیدم همیشه اونی که میخوای نمیشه!
🔸فهمیدم هرکسی که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!
🔸فهمیدم کسی که تو نگاه اول ازش بدت میاد یه روزی میشه صمیمی ترین دوستت و بلعکس!
🔸فهمیدم که بی تفاوتی بزرگ ترین انتقامه...
🔸تنفر یه نوع عشقه، دلخوری و ناراحتی از میزان اهمیته!
🔸غرور بزرگ ترین دشمنه،
🔸خدا بهترین دوسته و خانواده بزرگ ترین شانسه!
🔸سلامتی بالاترین ثروته...
🔸آسایش بهترین نعمته...!
🔸فهمیدم "رفتن" همیشه از روی نفرت نیست...
🔸هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست!
🔸هرکی اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست!
🔸هرکی میخنده، بدون درد و غم نیست!
🔸ظاهر دلیلی بر باطن نیست...
🔸فهمیدم کسی موظف به اروم کردنت نیست...
🔸فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه...
🔸فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات، حتی باگریه و التماس، انجام شدنی نیست...
🔸فهمیدم گاهی اوقات تو اوج شلوغی تنهاترینی!
🔸گاهی اوقات دلت تنگه اون آدمای دوست داشتنی سابق میشه...
🔸گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین آدم!
🔸گاهی اوقات با همه وجودت کسیو دوس داریو اون نمیبینتت...
🔶فهمیدم گاهی اوقات
 باید رفت،
باید گذشت،
باید رد شد،
باید عوض شد..

  • برباد رفته

خداکه امرکند شیطان هم وسیله میشود

زن فقیری که با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.

مرد بی‌ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می‌داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.

آدرس او را به دست آورد

به منشی‌اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد.

ضمنا به او گفت:

«وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.»

وقتی منشی به خانه زن رسید،

زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردنو خوراکی‌ها به داخل خانه کوچکش شد.

منشی از او پرسید:

«نمی‌خواهی بدانی چه کسی این خوراکی‌ها را فرستاده؟»

زن جواب داد:

«نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می‌برد.»

  • برباد رفته

عشق از نگاه حضرت مولانا


ببینید مولانا به چه زیبایی عشق رو معنی کرده...

 ای   که  می پرسی  نشان  عشق  چیست ؟

عشق  چیزی  جز   ظهور   مهر   نیست.
 
عشق   یعنی   مشکلی   اسان   کنی

دردی  از   در مانده ای   درمان  کنی.

در  میان  این  همه  غوغا  و  شر

عشق  یعنی  کاهش  رنج   بشر

عشق  یعنی  گل  به جای  خار  باش

پل  به جای   این  همه   دیوار   باش

عشق  یعنی  تشنه ای  خود  نیز  اگر

واگذاری    آب   را  ،  بر    تشنه  تر  

عشق  یعنی  دشت  گل کاری  شده

در  کویری   چشمه ای   جاری   شده

عشق  یعنی  ترش  را  شیرین  کنی

عشق  یعنی  نیش را  نوشین  کنی

هر کجا  عشق  آید  و  ساکن  شود

هر  چه   نا ممکن   بود ، ممکن  شود

  • برباد رفته

ارزش خدمت به والدین

دو برادر  مادر پیر و بیماری داشتند .

با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد

یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد

و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .

چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد

و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ،

چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق .

همان شب پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد :

به حرمت برادرت تو را بخشیدم

برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت :

یا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ،

چگونه است مرا به حرمت او می بخشی؟

آیا آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست .؟

ندا رسید :

آنچه تو می کنی من از آن بی نیازم ولی مادرت از آنچه او می کند بی نیاز نیست ...

  • برباد رفته

درباره انتخاب نام وبلاگ

اسم قبلی وبلاگ را نوشته های بی اعتبار گذاشته بودم!!!

بسیاری از دوستانی که برایشان احترام قائلم، نظرشان این بود که نام وبلاگ را تغییر دهم

دنبال اسم بودم که

محض اطلاع

به یادم آمد

سالها پیش هفته نامه ای را با همین نام منتشر می کردم

ممنون میشوم که درباره انتخاب اسم مرا یاری نمائید

منتظر نظرات شما هستم

  • برباد رفته

شباهت کفش و بعضی از آدم ها

یک ﺭﻭﺯ یک ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ آن ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍیﻡ ﺗﻨﮓﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎهایم را ﻣﯽ ﺯد

آنرا ﺧﺮﯾﺪﻣ !!

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎشید،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨد !...

ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ آﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ .

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ در ﻣﺴﯿﺮهاﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ آنرا ﻣﯽ ﭘﻮشم

ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯهم ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎیم را ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭستش ﺩﺍﺷﺘﻢ ...

ﺗﺎ اینکه ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ یک ﺭﻭﺯ،آﻥ ﮐﻔﺶ ﺭا ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !

ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ برای ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ .

آﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ

ﺩﺭﺳت است  ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ آنرا ﻣﯽ ﺧﻮﺍستم، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ !

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ آﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ  برایم نماند ﺟﺰ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎیم ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ هستند!

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸاﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺰ قلبتان ﻧﻤﯽﺧﻮﺭند

ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭستﺷاﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎسید

ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯخم هایشان ﺑﺠﺎ می ماند ...

  • برباد رفته

درخواستی از خدای بزرگ

" خداوندا ".......!

آرامم کن همان گونه که دریا را...

پس از هرطوفانی آرام میکنی...

راهنمایم باش که در این چرخ و فلک روزگار ،

بدجور سرگیجه گرفتم...

ایمانم راقوی کن...

که تو را در تنهایی خود گم نکنم...

" خداوندا "......!

من فراموش کارم ....پ

اگر گاهی ، یا لحظه ای فراموشت کردم...

تو هیچ وقت فراموشم نکن...

" خداوندا ".....!

رهایم مکن حتی اگر همه رهایم کردند....

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود