۱۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیده گاه فلسفی من» ثبت شده است

دشواری سنجیده سخن گفتن

حرف هایی که میزنیم،،،، دست دارند!!!

دست های بلندی که گاهی،

گلویی را می فشارندو نفس فردی را می گیرند !!!

حرف هایی که میزنیم،،،پا دارند !!!

پاهای بزرگی که گاهی،جایشان را روی دلی می گذارند

و برای همیشه می مانند !!!

حرف هایی که میزنیم ،،، چشم دارند !!!

چشم های سیاهی که،

گاهی به چشم های دیگران نگاه میکنند،و آنها را در شرمی بیکران فرو میبرند !!!
پس

مراقب حرفهایی که میزنیم باشیم

زیرا:

سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!

  • برباد رفته

آدم برفی ها

این روزها وقتی چشم هایم را می بندم

تعداد زیادی آدم برفی جلوی چشم هایم می آیند

که هیچ کدام از برف ساخته نشده اند

ولی مرامشان همان مرام آدم برفی ست ...

با اولین آفتاب آب می شوند

و می روند توی زمین...

یادگاری هایشان می ماند و حرف عابران
********
حسین حائریان

  • برباد رفته

داستان شام و بیسکویت سوخته

زمانی که من بچه بودم،

مادرم علاقه داشت گه گاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند.

یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده‌ای مانند صبحانه تهیه کرده بود.

آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت‌های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.

یادم می‌آید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویت‌ها شده است؟

در آن وقت، همه‌ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد،

لبخندی به مادرم زد و از من پرسید:

که روزم در مدرسه چطور بود؟

خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم،

اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت مربا روی آن بیسکویت‌های سوخته می‌مالید و لقمه لقمه آنها را می‌خورد.

یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم،

شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت‌ها از پدرم عذرخواهی کرد

و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت:

عزیزم، من عاشق بیسکویت‌های خیلی برشته هستم.

همان شب، کمی بعد که رفتم پدرم را برای شب بخیر ببوسم،

از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت‌هایش سوخته باشد؟

او مرا در آغوش کشید و گفت:

مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویتِ کمی سوخته هرگز کسی را نمی‌کشد!

زندگی مملو از چیزهای ناقص و انسان‌هایی است که پر از کم و کاستی هستند.

در طول این سال‌ها فهمیده‌ام که یکی از مهمترین راه‌حل‌ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار؛

درک و پذیرش عیب‌های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من  این است که:

یاد بگیریم که قسمت‌های خوب، بد و ناخوشایند زندگیمان را بپذیریم و با انسان‌ها رابطه‌ای داشته باشیم

رابطه هائی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نشود.

خدایا آدم های صبور و با اصالت را قسمت همه بنما

آمین

  • برباد رفته

باورهای نادرست، قضاوت با شما

حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود.

15 نفری از اهالی محل تصمیم می‌گیرند که به عیادتش بروند.

خلاصه یک مینی‌بوس دربست گرفتند و با راننده توافق کردند که نفری ۵ هزارتومان بدهند؛

راننده گفت: یک نفر دیگر هم بیاورید که صندلی‌ها تکمیل بشوند، آنوقت میرویم.

اهالی محل گفتند: نه دیگر کسی نیست فقط ماهستیم، خواستند حرکت کنند که یک نفر از دور دوان دوان به طرف مینی‌بوس میدوید،

راننده گفت: آهان یک نفر دیگرهم جور شد!

اهالی محل  گفتند: ولش کن این جاسم نحس هست، اگربا ما بیاید حتما نحسیش مارا میگیرد و یک اتفاقی می افتد!

راننده گفت: نه ، این حرفا همه‌ اش خرافات هست و من به خرافات عقیده‌ای ندارم! مهم این هست که صندلی‌ها تکمیل بشوند و 5 تومان بیشتر گیرم بیاید.

خلاصه وایایستاد تا جاسم رسید،

درب مینی‌بوس را باز کرد و گفت پیاده شوید؛

حاج ناصر مرخص شد... نمیخواهد بروید بیمارستان...

  • برباد رفته

غیبت از نگاه دکتر الهی قمشه ای

اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،

ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ...

ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.

ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟

جواب با شما...

نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده

نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..

"صادقانه زندگی کنید"

ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
************
دکترالهی قمشه ای

  • برباد رفته

بهشت بی بهانه

هر گاه عیبی در من دیدید،به خودم خبر بدهید نه کسی دیگری را!!!

چون تغییر آن به دست من است!!!

کار اولتان باعث پیشرفت و بهبودم میشود

اما گزینه دوم غیبت و تخریب است و مرا درتاریکی نگه میدارد...

چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟؟؟

جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :

"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"

بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!!

نصیحت کن اما رسوا نکن!!!

سرزنش کن اما جریحه دار نکن!!!

بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم!!!

  • برباد رفته

کمی درباره زرنگی

زرنگى کلمه ى جالبی است:

چون بسته به اینکه براى چه کسی  زرنگ باشىد معنایش متفاوت میشود!!!

غیبت پشت آدمها و بعد قسم دادن فرد شنونده براى اینکه به کسى نگوید و نهایتا استفاده از جمله ی :

جلوى خودش هم میگویم،یه نوعش هست.

یکی دیگه اینکه وضع مالیت بد نباشد اما همیشه ناله بکنى و بگوئید:

هى! بازار خراب است

تا مبادا چشم بخورى

نوع بسیار متداول این روزها این است که:

با چند نفر هم زمان در تعامل و رفت و آمد باشىد و فقط اسم هیشان را به دوست اجتماعى و خواهر و جاست فرند  تغییر بدهید

یا اینکه :همیشه موقع حساب کتاب، کارت عابر بانکتان جا مانده باشد!!

اینها زرنگى هستند

اما برای آدمها

اما زرنگ واقعى کسى است که براى خدا زرنگ باشد

هر کارى میکند رضایت بالا سرى اولویتش باشد

از رشوه و پارتى و آشنا بازى مى گذرد

چون اعتقاد دارد آشنایش روی دست همه پارتى بازیهاست

که براى آدما بد نمیخواهد حتى اگر آنها آدمهاى خوبى نباشند.

مگر نه اینکه یَدُ اللهِ فوق أیدیهم؟؟( دست خدا بالاى همه دست هاست؟! )

زرنگى خوب است

اما انتخاب اینکه براىچه کسی زرنگ باشیم،

شاید راه زندگیمان را عوض کند.

  • برباد رفته

کارهای خوبی که مانده است

هنوز هم‌ کارهای خوب زیادی برای انجام دادن باقی مانده است..

اینکه‌ وقتی دیگران شایعه می‌سازند، دهان‌مان را ببندیم.

اینکه بدون‌ خصومت به انسان‌ها لبخند بزنیم

اینکه‌ کمبود محبت در جهان را از طریق ابراز محبت‌ خود در زمینه‌های شخصی‌تر و کوچکتر جبران کنیم

به کارمان، ایمان بیشتری داشته باشیم؛

صبر و‌ حوصله‌ی بیشتری داشته باشیم

و برای انتقام جویی‌های حقیر به سراغ نقد دیگران نرویم

  • برباد رفته

اساتید حرف زدن

ما آدمها استاد حرف زدنیم؛

دوستش نداشته باش،

دلتنگش نباش،

اینقدر در برابرش ضعیف نباش،

به عکسش آنجور نگاه نکن،

جای خالیش را پر کن...

به عمل کردنِ خودمان که میرسد؛

با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم میچینیم کنارِ هم...

از جای خالی ای که پر نشده و نمیشود با یک عکس سه در چهار که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنیم

و قول میدهیم اینبار حرف حرفِ همان آدمِ توی عکس باشد،

به شرطی که راه رفته را برگردد

به شرطی که یک روز دیگر طعم دنیایِ بی عطر تنش و هرمِ نفس هایش را به ما نچشاند...

ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیم،

ولی پایِ عملمان بدجور میلنگد.

  • برباد رفته

زیباترین سینمائی که نرفته بودم

خاطرات یک دوست:

وقتی که نوجوان بودم

یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سینما ایستاده بودیم.

جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بود و به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند.

وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند متصدی باجه از پدر خانواده پرسید :

چند عدد بلیط می خواهید ؟

پدر خانواده جواب داد : لطفاچهار بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.

متصدی باجه قیمت بلیط ها را اعلام کرد ؛

پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بلیط پرسید :

ببخشید ، گفتید چه قدر ؟!

متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد.

ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت ،

بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت درباره عکس های فیلم بودند.

معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمیدانست چه باید بکنه و به بچه هایی که با آن علاقه پشت اوایستاده بودند چی بگوید.
پدرم که متوجه ماجرا شده بود دست در جیبش برد و یک اسکناس بیرون آورد و روی زمین انداخت

سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت : ببخشید آقا ، این پول از جیب شما افتاد !

مرد که متوجه موضوع شده بود ، همانطور که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : متشکرم آقا.

مرد شریفی بود ولی در آن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود کمک پدرم را قبول کرد …

بعد از اینکه بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سینما شدند ،

من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم

و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم و آن زیباترین سینمایی بود که به عمرم نرفته بودم 

فهمیدم که انسان باید ثروتمند زندگی کند تا آنکه ثروتمند بمیرد....

*************

نویسنده: نامعلوم

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود