۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ترانه» ثبت شده است

مهتاب در کویر

مهتاب پشت سروآسمان پرستاره کویر،پیش رو.
میزنیم به دل جاده تاازقلب کویر،شهرکریمان دورشویم.
سوز سرما تا مغز استخوان میرسد ورعشه ای برتن می اندازد.
ناگهان به یاد زلزله زدگان میافتم:یعنی دراین سرما چه می کنند؟
جان پناهی دارند؟
وسیله گرمایش ویا لباس گرمی؟
خدایا به توپناه میبریم
تووسیله سازی.
حکمتت را نمی فهمیم
امابه رحمت نیازمندیم
نیازمند لطف و کرمت هستیم
ای خالق آسمان و مهتاب وستاره
  • برباد رفته

طوفان دل

دریای دلم ، طوفانیست!!!
موج های به بزرگی همه گذشته من،که نمیدانم ازکجا سرچشمه میگیرند!
میکوبند و می تازند
باقدرت
با سرعت
می آیند به سمت ساحل روحم
سینه ام تنگ میشود
نفسم میگیرد
چشمانم ابری میشود و گلویم بغض آلود.
نای گفتنم نیست
حال نوشتن هم نیست
انتهای عشق نفرت نیست
بیداد زمانه را باور ندارم
مگرمیشود؟!!
پس اشتباه کردم که دل سپردم!!
خیانتی بود این عشق منفور!!
لعنت بر دل دیوانه ام!!
لعنت!!
  • برباد رفته

متن ترانه درخت پیر

توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مثل غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند
آخرین درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
کندوی پاک دخیل و طلسم
چه پرنده ها که تو جاده کوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن
تا یه روز تو اومدی بی خستگی
با یه خورجین قدیمیه قشنگ
با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب
یه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور که سرش داره به خورشید میرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صدای سبز خاک سربی ام
صدایی که خنجرش رو بخداست
صدایی که تو ی بهت شب دشت
نعره ای نیست ولی اوج یک صداست
رقص دست نرمت ای تبر بدست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرین تصویر تلخ بودنه
توی ذهن سبز آخرین درخت
حالا تو شمارش ثانیه هام
کوبه های بی امونه تبره
تبری که دشمنه همیشه ی
این درخت محکم و تناوره

من به فکر خستگی های پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فکر غربت مسافرام
آخرین ضربه رو محکمتر بزن

ترابنه سرا: ایرج جنتی عطائی

  • برباد رفته

متن ترانه گلایه

برای گفتن من شعر هم به گِل مانده 

نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده 

صدا،که مرهم فریاد بودزخمِ مرا 

به پیش درد عظیم دلم خجل مانده 

 

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست 

گر هم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست 

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم 

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست 

دیری ست که از خانه خرابان جهانم 

بر سقفِ فروریخته ام چلچله ای نیست 

در حسرت دیدار تو آواره ترینم 

هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست 

 

رو به روی تو کی ام من؟یه اسیر سرسپرده 

چهره ی تکیده ای که تو غبار آینه مرده 

من برای تو چی هستم؟کوه تنهای تحمل 

بین ما پل عذابه،من خسته،پایه ی پُل 

ای که نزدیکی مث من به من،اما خیلی دوری 

خوب نگام کن تا ببینی چهره ی درد و صبوری... 

 

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم 

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم 

ببین که خستم،غرور سنگم،اما شکستم 

کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم 

تو بخونی،تو بدونی از خودم بیش از تو خستم 

ببین که خستم تنها غروره عصای دستم 

 

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم 

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم 

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد!! 

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد... 

 

زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم 

این که اسمش زندگی نیست جون به لبهام می رسونم 

هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست 

این ترانه ی زواله این صدا صدای من نیست 

ببین که خستم 

تنها غروره عصای دستم 

 

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم 

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم 

ببین که خستم،تنها غروره عصای دستم...

 

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم  

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم 

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد!! 

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد... 

  • برباد رفته

متن ادبی(( رفتار من عادی است))

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور میگوید:

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری

اما

من مثل هرروزم

با آن نشانی های ساده

 با همان امضا، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس میکنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

-از تو چه پنهان-

با سنگ ها آواز می خوانم

و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال ، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یک جور دیگر می پرستم

ازجمله دیشب هم

دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود

من کاملاً تعطیل بودم

اول نشستم خوب

جوراب هایم را اتو کردم

تنها حدود هفت فرسخ در اتاقم راه رفتم

با کفش هایم گفت و گو کردم

و بعد از آن هم

رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم

و سطر سطر نامه ها را

دنبال آن افسانه ی موهوم

دنبال آن مجهول گشتم

چیزی ندیدم

تنها یکی از نامه ها

بوی غریب و مبهمی می داد

انگار

از لا به لای کاغذ تا خورده ی نامه

بوی تمام یاس های آسمان

احساس می شد

دیشب دوباره

بی تاب در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابر ها تا آسمان رفتم

در آسمان گشتم

و جیب هایم را

از پاره های ابر پر کردم

جای شما خالی!

یک لقمه از حجم سفید ابر های ترد

یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی میشی است

و بر خلاف سال های پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را

از رنگ آبی دوست تر دارم

دیشب برای اولین بار

دیدم که نام کوچکم دیگر

چندان بزرگ و هیبت آور نیست

این روزها دیگر

تعداد مو های سفیدم را نمی دانم

گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک

یک روز کامل جشن می گیرم

گاهی

صد بار در یک روز می میرم

حتی

یک شاخه از محبوبه های شب

یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز

با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی می کند

گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین

هوایی می کند

اما

غیر از همین حس ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده

حال و هوای دیگری در دل

ندارم

  • برباد رفته

متن شعر رانندگی در مستی سروده یغما گلروئی

کلمه در من می جوشد و چون طوفان بی پروا و پر خشم خود را بر در و دیوار قلبم می کوبد!!!

انگار روح مرا مسخ خود کرده اند

با کلمات زندگی می کنم و هیچ چیز را جز کلمات نمی بینم

تکیه ای از اشعار یغما را می خوانم

چون دملی چرکین ، درد سینه ام سر باز می کند

حتی عاشق شدن یغما هم از جنس اوست

این هم یک شعر زیبا از یغما گلروئی:

من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم

راهم به قبر و سنگ گرانیت می رسه

هر روز به قتل می رسم و شعر من فقط

به انتشار شعله کبریت می رسه

دردم هزار ساله مث درده حافظه

درمونشم همونیه که کشف رازیه

نسلی که سرسپرده ی عصر حجر شده

به ساقیای ارمنی پیر راضیه

وقتی که زندگی یه تئاتر مزخرفه

تنها به جرعه های فراموشی دلخوشم

راسکول نیکوف یه پیره زنو شقه کرد و من

با اون تبر فرشته الهامو می کشم ....

هی مست می کنم مث یه بطری شراب

که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه

یه مجرم فراری شدم که تو زندگیش

درگیر یه گریز بدون توقفه

فرقی نداره جاده ی چالوس و راه قم

من مستی ام که خوش داره رانندگی کنه

یه ماهی که تو آکواریوم زار می زنه

تا توی اشک های خودش زندگی کنه

باید تلو تلو بخوری این زمونه رو

وقتی که مست نیستی به بن بست می رسی

تو مستی آدما دوباره مهربون میشن

حتی برادرای توی ایست و بازرسی

می خندن و به دست تو دستبند می زنن

راه رو برای بردن تو باز می کنن

تو دام مورچه به سلیمان بدل می شی

قالیچه ها بدون تو پرواز می کنن

بعدش یه خواب زیر پتوی پر از شپش

رو نیمکت پلاستیکی یه کلانتری

اما چه فایده وقتی که فردا با یه لگد

تو دنیای جهنمیت از خواب می پری

این بار چندمه که به یه جرم مشترک

هشتاد تا ضربه پشتتو هاشور می زنه؟

برگرد خونه حتی اگر با خبر باشی

تنها دل خودت واسه تو شور می زنه

  • برباد رفته

متن ترانه خالی

من
خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن

عشق
آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام موندن و تنهایی و من

ای دریغ از من که بیخود مثل تو گم شدم
گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو که مثلِ عکس عشق
داد میزنی تو آینه من

آه
گریه‌مون هیچ
خنده‌مون هیچ
باخته و برنده‌مون هیچ
تنها آغوش تو موند
غیر از اون هیچ

ای
ای مثل من تک و تنها
دستمو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی
زمین و آسمون هیچ

بی تو می میرم همه بود و نبود
بیا پر کن منو ای خورشید دل سرد

بی تو می میرم
مثل قلب چراغ
نور تو بودی
کی منو از تو جدا کرد

متاسفانه شاعرش را نمی شناسم!!!!

  • برباد رفته

متن ترانه درد شخصی

ترانه سرا: افشین مقدم

با تمام وجود غمگینم مث وقتی که زن نمیسازه
مث وقتی که دوست میمیره مثل وقتی که تیم میبازه
با تمام وجود غمگینم مثل اوقات تلخ تنهایی
فکر کردن به ...... با رویا شرم احساس .......
با تمام وجود غمگینم لول تریاک زیر این تخته
دست و پاهامو با طناب نبند ترک اعتیاد واقعا سخته
با تمام وجود غمگینم مرگ جزئی از آرزوم شده
بهتره شعرمو شروع کنم باز سیگار من تموم شده
با تمام وجود غمگینم با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم شادی ام مال سال ها قبله
چشم باز ایستاده میخوابم مث اسبی که توی اسطبله
با تمام وجود غمگینم کشورم نفت به جهان میده
شهرونداش مث سربازن همه چی بوی پادگان میده
با تمام وجود غمگینم تشنه ام مثل فیل بی خرطوم
رو سرابم دقیق شه چشمام عاج من خورد میشه با باتوم
با تمام وجود غمگینم با تمام وجود غمگینم
با تمام وجود غمگینم حق آزادیم انتزاعی شد
وای هفتاد ملیون مثل من درد شخصیم اجتماعی شد

  • برباد رفته

متن ترانه (( کلافه) با صدای رضا صادقی

سردرد یعنی فکرهایی که

تو ناخودآگاهم مرور میشه

سردرد یعنی زنده ام اما

آرامش از دنیام دور میشه

دنبال ردی از خودم هستم

تو آینه هایی که پر از خاکه

دروغ ها رو دوست دارم چون

گاهی حقیقت خیلی ترسناکه

کلافه ام ، مثه اون شیری که وامونده توی آتیش

مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردی

شبیه کسی که همیشه بدآمورده واسه سادگیش

من یک تضاد بی سرانجام و

ترکیبی از عشق و تنفرم

روزا نمیشناسم تورا شبها،

تو خاطراتت غلت می زنم

احساس سیری می کنم هرآن

از بس که بغض هامو بلعیدم

تنهایی از من آدمی ساخته

که توی کابوسم نمی دیدم

ترانه سرا : بیتا طانی

  • برباد رفته

متن ترانه زیبای گلایه

برای گفتن من شعر هم به گِل مانده

نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده

صدا،که مرهم فریاد بودزخمِ مرا

به پیش درد عظیم دلم خجل مانده

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

دیری ست که از خانه خرابان جهانم

بر سقفِ فروریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست

رو به روی تو کی ام من؟یه اسیر سرسپرده

چهره ی تکیده ای که تو غبار آینه مرده

من برای تو چی هستم؟کوه تنهای تحمل

بین ما پل عذابه،من خسته،پایه ی پُل

ای که نزدیکی مث من به من،اما خیلی دوری

خوب نگام کن تا ببینی چهره ی درد و صبوری

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،غرور سنگم،اما شکستم

کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم

تو بخونی،تو بدونی از خودم بیش از تو خستم

ببین که خستم تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم

این که اسمش زندگی نیست جون به لبهام می رسونم

هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست

این ترانه ی زواله این صدا صدای من نیست

ببین که خستم

تنها غروره عصای دستم

کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیا،از خودم،بیش از تو خستم

ببین که خستم،تنها غروره عصای دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم 

نه صبورم و نه عاشق من تجسم عذابم

تو سراپا بی خیالی من همه تحمل درد

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد

  • برباد رفته
به جز از عشق
که اسباب سرافرازی بود
آزمودیم همه
کار جهان بازی بود